شماره 169 نشریه بصائر تحلیلی؛

د, 05/02/1402 - 20:14

شماره 169 نشریه بصائر تحلیلی؛

پیام‌های عاشورا

و شاخص‌های با حسین(علیه‌السلام) ماندن

 

چکیده:

  1. كشف حقايق مربوط به زمينه‏هاى پيدايش قيام خونين عاشورا و تشريح نقاط تاريك و مبهم آن و حذف تحريف‏هاي ناروا كه از جانب دشمنان و معاندان آگاه و در پاره‏اى موارد دوستان جاهل و ناآگاه به اين نهضت مقدس و الهى نسبت داده شده، از جمله بديهى‏ترين و ضرورى‏ترين اقدام‌هايى است كه ما را به شناخت صحيح علمى و واقع بينانه واقعه عاشورا رهنمون مى‏شود.
  2. با آغاز سلطنت يزيد، علاوه بر بدعت‏ها و مفاسد قبلى و از بين رفتن موانع قيام، امام‏ حسين عليه السلام در شرايط خاصّى قرار گرفت: از طرفى مجبور شده بود با يك فرد فاسد بى‏بند و بار به‏ عنوان خليفه پيغمبر، بيعت كند، و از طرفى فساد در دستگاه اموى، به اوج رسيده و نظام ارزشى جامعه را مبدّل ساخته و آنها را به سنت‏ها و باورهاى جاهلى نزديك كرده بود.
  3. امام حسين عليه السلام علاوه بر بدعت‏ها و انحراف‏هاى عصر معاويه، با بدعت بسيار بزرگى روبه‏رو بود و آن حكومت فرد فاسق و فاجرى مثل يزيد بود كه به هيچ وجه صلاحيت و شايستگى براى خلافت اسلامى نداشت.
  4. واقعه عاشورا پر است از عبرت هایی که می‌تواند چراغ راهی باشد برای همه بشریت. رخدادی که درس‌ها و پیام‌های بسیاری برای خواص و عوام جامعه اسلامی دارد تا با بهره گیری از این پیام ها، بتوانند الگوی مناسبی برای ادامه زندگی عزتمندانه در پیش بگیرند.
  5.  امام حسین(ع) عصاره همه آموزه‌های الهی و تجسم و عینیت همه کمالات خداوندی است که پیامبران(ع) از آدم(ع) تا خاتم(ص) بدان دعوت کرده اند. از این رو در زیارت وارث از مقام وراثت آن حضرت(ع) نسبت به همه پیامبران به ویژه پیامبران اولوالعزم که شاخص همه پیامبران الهی هستند، سخن به میان آمده است.
  6. امام حسین(ع) در روز عاشورا از همگان خواسته تا در مسیری که او در پیش گرفته به یاری و نصرت او بروند؛ زیرا کاری که او با قیام عاشورایی خویش آغاز کرده اصلاح امت بود که نیازمند تداوم و استمرار از سوی امت مومن و شیعه وفادار است.
  7.  اسلام، دينى است كه بعد سياسى آن بسيار نيرومند است. لذا عاشورا حركتى انقلابى بر ضدّ انحراف سياسى و دينى حكّام مستبدّ است. و قيام سيد الشهدا عليه السلام سرشار از بار سياسى است. اسارت مردم در چنگ حكومت ظالمانه و تلاش براى رهايى آنان و سپردن زمامدارى به «امام صالح» به قصد گسترش حق و عدل در جامعه، گوشه‏اى از اين بُعد را نشان مى‏دهد و حركت امام حسين عليه السلام و خاندان و يارانش جهت آگاهى بخشى به توده‏هاى مردم و ترسيم سيماى رهبر شايسته و افشاى چهره واليان بى‏دين و دنياپرست و ستمگر، گوشه‏اى ديگر را نشان می‌دهد.

شناخت حادثه عظيم عاشورا چراغى است پر فروغ فرا روى نسل‌هاى بشرى، براى تشخيص رهيافت‏هاى عزت و سرفرازى در ميان طوفان‏هاى وحشتناك حوادث و تحولات سياسى، اجتماعى و تاريخى، اين شناخت با توجه به ابعاد گوناگون و دامنه وسيع اين حماسه خونين، نيازمند بررسى عميق، همه‌جانبه و دقيق است.

كشف حقايق مربوط به زمينه‏هاى پيدايش قيام خونين عاشورا و تشريح نقاط تاريك و مبهم آن و حذف تحريف‏هاي ناروا كه از جانب دشمنان و معاندان آگاه و در پاره‏اى موارد دوستان جاهل و ناآگاه به اين نهضت مقدس و الهى نسبت داده شده، از جمله بديهى‏ترين و ضرورى‏ترين اقدام‌هايى است كه ما را به شناخت صحيح علمى و واقع بينانه واقعه عاشورا رهنمون مى‏شود.

فلسفه قيام عاشورا، قيام بر ضد ظلم و فساد و نجات اسلام

در فرازی از زيارت نامه امام حسين (ع) در روز اربعين این جمله‏ پُر معنا را می‌خوانیم که: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ». در اين جمله فلسفه فداكارى حسين بن على (ع) گنجانده شده است. زیرا به خداى متعال عرض مى‏كند كه اين بنده تو- اين حسين تو- خون خود را نثار كرد، تا مردم را از جهالت نجات بدهد. «وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ»؛ مردم را از سرگردانى و حيرتى كه در گمراهى است، نجات بدهد.

مسأله اين است كه بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطان‏هاست. هميشه شيطان‏هاى بزرگ و كوچك، براى تأمين هدف‏هاى خود، انسان‏ها و توده‏هاى مردم و ملت‏ها را قربانى مى‏كنند. در تاريخ گذشته هم اين را خوانده‏ايد و شرح حال سلاطين جابر و ستمگر و رفتار آن‏ها با ملت‏ها و وضع امروز دنيا و روش قدرت‏هاى بزرگ را ديده‏ايد. بشر دستخوش اغوا و خدعه‏ى شيطان‏ها قرار مى‏گيرد. بايد به بشر كمك كرد، بايد به بندگان خدا مدد رساند، تا بتوانند خود را از جهالت نجات بدهند و از سرگردانى و گمراهى خلاص بشوند.

چه كسى مى‏تواند اين دست نجات را به سوى بشريت دراز كند؟ آن كسانى كه چسبيده به مطامع و هوس‏ها و شهوات باشند، نمى‏توانند؛ چون خودشان گمراهند. آن كسانى كه اسير خود خواهى‏ها و منيّت‏ها باشند، نمى‏توانند بشر را نجات بدهند بايد كسى پيدا بشود و خودشان را نجات بدهد؛ يا لطف خدا به سراغ آن‏ها بيايد، تا اراده آن‏ها قوى بشود و بتوانند خودشان را رها كنند. آن كسى مى‏تواند بشر را نجات بدهد، كه داراى گذشت باشد؛ بتواند ايثار كند و از شهوات بگذرد؛ از منيّت و خودپرستى، خودخواهى، حرص، هوى‏ و حسد، بخل و بقيه گرفتارى‏هايى كه معمولاً انسان دارد، بيرون بيايد تا بتواند شمعى فرا راه بشر روشن كند.

با آغاز سلطنت يزيد، علاوه بر بدعت‏ها و مفاسد قبلى و از بين رفتن موانع قيام، امام‏ حسين عليه السلام در شرايط خاصّى قرار گرفت: از طرفى مجبور شده بود با يك فرد فاسد بى‏بند و بار به‏ عنوان خليفه پيغمبر، بيعت كند، و از طرفى فساد در دستگاه اموى، به اوج رسيده و نظام ارزشى جامعه را مبدّل ساخته و آنها را به سنت‏ها و باورهاى جاهلى نزديك كرده بود. و از طرف ديگر عدّه‏اى از مردم عراق براى بيعت با حضرت عليه السلام اعلام آمادگى كرده بودند. لذا امام حسين عليه السلام موضع جديدى اتخاذ نمود و با تمام هستى عليه خاندان فاسد اموى قيام كرد.

امام حسين عليه السلام در پاسخ مروان كه از او براى يزيد بيعت مى‏خواست فرمود: «عَلَى الاسْلامِ السَّلامُ اذْ قَدْ بُلِيَتِ الْامَّةُ بِراعٍ مِثلِ يَزيدٍ ... وَ قَدْ سَمِعْتُ جَدّى‏ رَسوُلُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُول: الْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ ابى‏ سُفيان ...» «مقتل الحسين، خوارزمى، ج 1، ص 268؛ بحارالانوار، ج 44، ص 326» با اسلام بايد وداع نمود زيرا امّت گرفتار رهبرى همانند يزيد شده است ... و از جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: خلافت بر آل ابوسفيان حرام است.

امام حسين عليه السلام علاوه بر بدعت‏ها و انحراف‏هاى عصر معاويه، با بدعت بسيار بزرگى روبه‏رو بود و آن حكومت فرد فاسق و فاجرى مثل يزيد بود كه به هيچ وجه صلاحيت و شايستگى براى خلافت اسلامى نداشت؛ او علناً شراب مى‏خورد، ميمون‏بازى و سگ‏بازى مى‏كرد. امام عليه السلام در پاسخ مروان اوّلين انگيزه مبارزه و مخالفت خويش را عدم شايستگى يزيد اعلام فرمود و هنگام حركت از مدينه، در وصيت‌نامه خويش به مهمترين علّت قيام خود كه همانا امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با مفاسد وسيع و نابسامانى‏هاى فراوان اجتماعى و دينى بود تصريح فرمود: «اريدُ انْ امُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهى‏ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اسيرُ بِسيرَةِ جَدّى‏ وَ ابى‏ عَلِىِ بْنِ ابى‏ طالِبٍ» «مقتل الحسين، خوارزمى، ج 2، ص 273» براى امر به معروف و نهى از منكر قيام كردم و به راه و رسم جدّم و پدرم على بن ابى‏طالب عليه السلام حركت مى‏كنم.

بنابراين «نجات اسلام» هدف غايى امام حسين عليه السلام از نهضت خونبار سال 61 هجرى بود. كه اگر قيام آن حضرت نبود بنى‏اميّه نام اسلام و مسلمانان را مى‏سوزاندند.

درس‏ها و پيام‏هاى عاشورا

واقعه عاشورا پر است از عبرت هایی که می تواند چراغ راهی باشد برای همه بشریت. رخدادی که درس ها و پیام های بسیاری برای خواص و عوام جامعه اسلامی دارد تا با بهره گیری از این پیام ها، بتوانند الگوی مناسبی برای ادامه زندگی عزتمندانه در پیش بگیرند. برخی از این پیام ها به شرح زیر می باشد.

1- احياى سنّت‏

از انحرافات حكومت امويان، احياى سنّت‏هاى جاهلى و سست و نابود ساختن سنّت رسول‏اللَّه (ص) بود. امام حسين (ع) قيام كرد تا سنّت پيامبر را احيا كند: إنّى‏ لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَلا بَطَراً .... «موسوعة كلمات الإمام الحسين عليه السلام، ص 290 و 291» من به عنوان فساد، عيّاشى و طغيان و ستم خروج نكردم؛ بلكه خروج كردم تا در امّت جدّم «اصلاح» كنم و طبق سنّت جدّم رسول خدا (ص) و پدرم على بن أبى‏طالب (ع) سير و حركت كنم.

2- افشاى باطل‏

بنى اميّه با چهره به ظاهر اسلامى خود مايه فريب و اغواى مردم بودند. نهضت كربلا با افشا كردن ماهيّت كفر بنى‌اميّه و چهره آنان، به تاريخ بشر و به مسلمان‏ها درس داد تا بيدار و هوشيار باشند و فريب چهره‏هاى نقاب‏زده و پنهان شده در پشت ماسك دين را نخورند.

3- احياى امر به معروف‏

در كلام امام حسين (ع) است كه فلسفه و مبناى حركت كربلايى خويش را «امر به معروف» و «نهى از منكر» مى‏شمارد، فلسفه نهضت او احياى اين فريضه فراموش شده است: «أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهى‏ عَنِ الْمُنْكَرِ.» «مقتل الحسين، خوارزمى، ج 2، ص 273»

4- تفكيك مؤمنان و مسلمان‏نمايان‏

تا صحنه آزمايش پيش نيايد، دينداران واقعى و دينداران سطحى و مدّعيان ايمان از هم شناخته نمى‏شوند. كربلا آزمايشگاهى بود، كه ميزان ايمان و صحّت ادّعاهاى مسلمانان در ديندارى و پايبندى به حق و مكتب شناخته شد. و تا چنين تفكيك و مرزبندى انجام نگيرد، جامعه اسلامى و مسلمين، هويّت و قدرت و جايگاه خويش را نمى‏شناسند. امام نيز فرمود، كه مردم فرزند دنيا هستند، وقتى آزمايش به ميان آيد، دينداران كم مى‏شوند:النَّاسُ عَبيدُ الدُّنْيا ... فَإذا مُحِّصُوا بِالْبَلا قَلَّ الدَّيَّانُونَ. «بحارالانوار، ج 44، ص 383» مردم برده دنيايند ... و هرگاه در بلا گرفتار آيند، (آشكار مى‏شود) كه دينداران اندك‏اند.

5- عزّت‏

سيّدالشّهدا (ع) از خاندانى است، كه مظهر عزّت و آزادگى‏اند. آن حضرت فرمودند: ابن زياد، مرا ميان شمشيرهاى آخته و ذلّت، مخيّر ساخته است، ولى هيهات كه ذلّت و ننگ را بپذيرم: «هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ». « لهوف، ص 57»

6- همه چيز فداى دين‏

جايگاه و ارزش «دين» تا حدّى است كه همه چيز، حتّى‏ خون عزيزترين انسان‏ها مثل حسين بن على (ع) و برادران و فرزندان و يارانش بايد فداى راه دين شود. از اين كه آن حضرت حاضر شد در راه دين شهيد شود و به استقبال شهادت و اسارت رفت، معلوم مى‏شود، كه ارزش دين بالاتر از هر چيز است و هنگام نياز، بايد همه چيز، فداى بقاى دين گردد.

7- مقاومت تا آخر

آنچه نشانه عقيده و پايدارى است، مقاومت تا آخر خط و دست برنداشتن از خواسته‏ها و اهداف متعالى است. سيّدالشّهدا (ع) در نهضت عاشورا چنين كرد. تا آخرين نفر و تا آخرين نفس مقاومت كرد، ولى تسليم دشمن نشد و اين درسى براى امّت اسلام در برابر متجاوزان به حريم استقلال و ناموس مسلمين است.

8- نترسيدن از كمى نفرات‏

عاشورا جلوه كامل اين كلام مولا اميرالمؤمنين (ع) بود كه: لا تَسْتَوْحِشُوا فى‏ طَريقِ الْهُدى‏ لِقِلَّةِ أَهْلِهِ. «المعجم المفهرس لالفاظ نهج‏البلاغة، ص 12» در راه هدايت و حق، از كمى نفرات، وحشت نداشته باشيد. وقتى كسى يا گروهى ايمان به هدف داشتند، پشتوانه‏اى قوى دارند و نبايد از كمى ياران بترسند و از جبهه حق عقب‏نشينى كنند.

امام حسين (ع) حتّى اگر تنها هم مى‏ماند، از ميدان دفاع از حق برنمى‏گشت. شاهدش سخن او در شب عاشورا بود كه فرمود: برويد، اينان با من كار دارند. «فَلَيْسَ الْمَطْلُوبُ غَيْرى‏ وَ لَوْ قَتَلُونى‏ ما فَكَّرُوا فيكُمْ.» « موسوعة الكلمات الإمام الحسين( ع)، ص 401»

9- نهراسيدن از محاصره نظامى و اقتصادى‏

از درس‏هاى عاشورا مقاومت بر سر عقيده و ايمان است، حتّى در شرايط حصر نظامى و اقتصادى. امام حسين (ع) را از همه سو محاصره كردند، آب را هم بر او بستند، مانع پيوستن ديگران براى يارى او شدند، ولى كربلائيان دست از هدف برنداشتند و خود را نباختند. امّت مسلمان در مقابل محاصره نظامى، «فرزند عاشورا» است و در برابر حصر اقتصادى، «فرزند رمضان».

على (ع) هم فرموده بود: اگر همه عرب پشت در پشت به جنگ من آيند، من كسى نيستم كه پشت به جبهه كرده، فرار كنم. لَوْ تَظاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلى‏ قِتالى‏ لَما وَلَّيْتُهُمُ الْأَدْبارُ. «المعجم المفهرس لالفاظ نهج‏البلاغه»

10- عمل به تكليف‏

آنچه مهم است، عمل به تكليف و انجام وظيفه است، چه كار به پيروزى بينجامد، چه به شكست ظاهرى اساساً پيروزى همان عمل به وظيفه است، نتيجه، هر چه كه باشد. امام امّت (ره) فرمود: «ما مأمور به انجام وظيفه‏ايم، نه تابع نتيجه.»

سيّدالشّهدا (ع) نيز نسبت به سفر كربلا فرمود: أَرْجُو أَنْ يَكُونَ خَيْراً ما أَرادَ اللَّهُ بِنا، قُتِلْنا أَمْ ظَفَرْنا. « أعيان الشّيعة، ج 1، ص 597» آنچه را خدا بخواهد، چه به صورت كشته شدن يا پيروزى، اين خير است. آرى ... «فرهنگ عمل به تكليف».

11- حمايت از ولىّ امر

صحنه‏هاى عاشورا جلوه‏هاى حمايت از رهبر است. گرچه امام حسين (ع) بيعت خود را از ياران برداشت، ولى آنان دست از رهبر نكشيدند و ولىّ امر خود را تنها نگذاشتند. سخنان كسانى كه در شب عاشورا در حمايت آن حضرت سخن گفتند، همچون زهير و حبيب قابل توجّه است. حتّى در رجزهايى كه در ميدان نبرد مى‏خواندند، حمايت از رهبر مشهود است.

حضرت عبّاس (ع) سوگند مى‏خورد، كه به خدا سوگند حتّى اگر دستم را قطع كنيد، دست از حمايت از دين و امامم برنمى‏دارم: وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُوا يَمينى‏ إنّى‏ أُحامى‏ أَبَداً عَنْ دينى‏ « بحارالانوار، ج 45، ص 40»

مسلم بن عوسجه هم پس از مجروح شدن، در آخرين لحظات، وصيّتى كه به حبيب بن مظاهر داشت، اين بود كه دست از امام برندارد و در راه او جان فدا كند: «اوصيكَ بهذا أنْ تَمُوتَ دُونَهُ» « همان»

12- راه بازگشت، هميشه باز است‏

هرگز براى توبه دير نيست. كسى مثل حرّ بن يزيد، كه عامل به محاصره افتادن امام حسين (ع) و اهل بيت او شد، با آن كه فرمانده لشكر هزار نفرى كوفه بود، صبح عاشورا از مسير باطل به مسير حق بازگشت و به امام حسين (ع) پيوست و با توبه و جهاد در ركاب امام، به يكى از شهداى بزرگ كربلا تبديل شد. اين، باز بودن راه سعادت را به روى همه انسان‏ها در همه حالات و شرايط مى‏رساند.

13- آزادگى‏

كربلا، مكتب آزادگى است و حسين (ع)، معلّم آزادى و دعوت‏كننده به آن، آزادگى ارزشى است كه در همه ملل طرفدار دارد، حتّى براى غير مسلمان هم خصلتى ارزشمند محسوب مى‏شود. امام خطاب به سپاه كوفه و لشكريان عمر بن سعد فرمود: «إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينُ وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَكُونُوا أَحْراراً فى‏ دُنْياكُمْ.» « بحارالانوار، ج 44، ص 51»

«گاندى» مى‏گويد: «من براى مردم هند، چيز تازه‏اى نياورده‏ام، فقط نتيجه‏اى را كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره تاريخ زندگى قهرمانان كربلا به دست آورده‏ام، ارمغان ملّت هند كردم ...». « حسين( ع)، پيشواى انسان‏ها، ص 30»         

14- افزايش تحمّل در سايه پيوند با خدا

آنچه به يك انسان مبارز، روحيّه مقاومت و تحمّل شدايد مى‏بخشد و مشكلات را بر او آسان مى‏سازد، ايمان به حضور خدا و آگاهى او از حال بنده است. آن حضرت فرمود: «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بى‏ أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ.» موسوعة كلمات الامام الحسين( ع)، ص 395

معیارهای حسینی شدن و حسینی ماندن

امام حسین(ع) عصاره همه آموزه‌های الهی و تجسم و عینیت همه کمالات خداوندی است که پیامبران(ع) از آدم(ع) تا خاتم(ص) بدان دعوت کرده اند. از این رو در زیارت وارث از مقام وراثت آن حضرت(ع) نسبت به همه پیامبران به ویژه پیامبران اولوالعزم که شاخص همه پیامبران الهی هستند، سخن به میان آمده است.

اگر بخواهیم امام حسین(ع) را در یک کلمه کامل بیان کنیم همان وارث پیامبران بودن ایشان است. وارث کسی است که همه چیز را از گذشتگان خویش به ارث می‌برد. امام حسین(ع) همه صفات، ماموریت‌ها و مقامات پیامبران پیشین را به ارث برده و به عنوان عصاره و تمام کمال آنان معرفی شده است. بنابراین، هر آنچه در پیامبران دیگر به عنوان کمال می‌توان یافت، در ایشان به تمامیت یافت می‌شود، و هرآنچه که پیامبران پیشین به عنوان ماموریت الهی خود انجام داده‌اند، ایشان آن را انجام داده و هرآنچه در پیامبران دیگر از سوی خداوند به عنوان مقام و منزلتی بیان شده است، در آن حضرت موجود می‌باشد.

خداوند در آیه 119 سوره آل عمران عناصر برتر هر جامعه را سه مولفه امر به معروف، نهی از منکر و ایمان به خداوند. معرفی می کند.

«کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله ولو امن اهل الکتاب لکان خیرا لهم منهم المومنون و اکثرهم الفاسقون» شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده اید: به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از کار ناپسند باز می‌دارید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان آورده بودند قطعا برایشان بهتر بود، برخی از آنان مومنند ولی بیشترشان نافرمانند.

نکته‌ای که در این آیه می‌بایست مورد توجه قرار گیرد این است که هر عضو و فرد از افراد جامعه می‌بایست در مقام ولایت امری قرار گیرد و دیگران را به معروف و نیکی فرمان دهد و از بدی باز دارد. این گونه است که مسئولیت جامعه نسبت به افراد جامعه افزایش می‌یابد. اصولا از نظر اسلام همه انسانها در خسران و زیان هستند مگر آن که خود عامل به خوبی و تارک بدی بوده و دیگران را نیز بدان دعوت و توصیه کرده و اجازه ندهند که معروفی ترک یا منکر عمل شود.

از این رو در آیات 164 تا 166 سوره اعراف گزارش شده کسانی که نسبت به ترک معروف یا عمل به منکر واکنشی نشان نمی‌دهند و مسئولیت اجتماعی خود را در قبال دیگران نمی‌پذیرند، همانند تارک معروف و عامل منکر قلمداد می‌شوند و خشم و عذاب الهی دامنگیر آنان می‌شود. شاید بتوان گفت که داستان اصحاب سبت و تبدیل شدن ایشان به میمون نمونه بارز مجازات ساکتین است که به نقش و مسئولیت اجتماعی خود در امر به معروف و نهی از منکر عمل نکرده اند.

براساس همین ماموریت اصلی و وظیفه الهی است که امام حسین(ع) در نقش وارث پیامبران وارد میدان عمل می‌شود و قیام و نهضت حسینی را شکل می‌بخشد به گونه ای که همه خوبی‌ها در برابر همه بدی‌ها می‌ایستد و در نهایت با شهادت صادقان و صالحان در کربلا و اسارت خوبی ها، توده‌های مردم به یکباره از خواب غفلت بیدار می‌شوند و گمراهی خود و غضب الهی را می‌یابند.

حسینی شدن به معنای شناخت کامل از حقیقت توحید، انسانیت و حرکت در مسیر خدایی شدن در چارچوب عدالت خواهی و ظلم ستیزی با تکیه بر عناصری چون عمل و فرمان به خوبی‌ها و معروف و ترک و بازداری خود و دیگران از بدی‌ها و منکر است.

انسان از نظر قرآن، حسینی نمی‌شود مگر آن که خدایی شود و مسئولیت و نقش مظهر ربوبیت خود را به درستی انجام دهد. از این رو امام حسین(ع) در مقام اصلاح‌گر بزرگ الهی که وارث همه پیامبران الهی می‌باشد، قیام خویش علیه جامعه اسلامی پس از پیامبر(ص) را عمل به مسئولیت و نقش الهی در مقام مظهریت ربوبیت و امر به معروف و نهی از منکر می‌شمارد و می‌فرماید: «انی لم اخرج اشراً و لابطراً و لامفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی و ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی» من نه برای گردش و تفریح از مدینه بیرون می‌روم و نه برای این که فسادی در زمین راه بیندازم و ظلمی بکنم، بلکه فقط برای اصلاح در امت جدم خروج می‌کنم و می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و بر سیره و روش جدم و پدرم رفتار کنم. (بحارالانوار، ج44، ص923)

آن حضرت(ع) در این عبارت هدف از قیام خویش را نشان دادن و معرفی معالم دینی و معیارهای اسلامی می‌داند که پس از پیامبر(ص) جز در مدت زمان کوتاه حکومت امیرمومنان علی(ع) به فراموشی سپرده شده است و مردم معالم دین و معیارهای اسلامی در سبک زندگی خود را از دست داده‌اند و گمان می‌کنند که آنچه اکنون به نام اسلام می‌شناسند و دولت و امت بدان پای بند است همان اسلام محمدی و علوی است در حالی که این گونه نیست؛ زیرا فساد و تباهی، همه امت و دولت را گرفته است و نیازمند جراحی کامل و اصلاح جامع است تا مردم به سبک و سیره زندگی پیامبر(ص) و امیرمومنان علی(ع) بازگردند که مبتنی بر معروف بوده است.

بنابراین، حسینی شدن هر انسانی به این است که به معروف عمل و فرمان دهد و منکر را ترک کرده و از آن پرهیز دهد. مهم ترین معروف نیز عمل به عدالت و فرمان دیگران به آن و ترک ظلم و بیدادگری و مبارزه با آن می‌باشد که به معنای نهی از منکر است.

یاری حسین(ع) در طول تاریخ

امام حسین(ع) در روز عاشورا از همگان خواسته تا در مسیری که او در پیش گرفته به یاری و نصرت او بروند؛ زیرا کاری که او با قیام عاشورایی خویش آغاز کرده اصلاح امت بود که نیازمند تداوم و استمرار از سوی امت مومن و شیعه وفادار است. هنگامی که آن حضرت(ع) پس از شهادت همه یاران خویش فریاد می‌زند و می‌فرماید: هل من ناصر ینصرنی؛ آیا یاوری هست که مرا یاری رساند؟! خطاب به تاریخ است؛ زیرا کسانی که در مقابل ایشان صف بسته بودند، شقاوت را به اوج خود رسانیده بودند و خطاب به ایشان که اشقی الاشقیاء در امت اسلام بودند، بی معنا بود.

او با خطاب خویش می‌کوشد تا حقیقت بزرگی را آشکار کند که امروز قیام پایان نمی یابد، زیرا حرم و حریم رسول الله(ص) قرآن و عترت است که در میان مردمان گذاشته شده و می‌بایست تا قیامت از سوی امت حفظ و عمل شود. از این رو در تبیین استمرار و تداوم عاشورا گفته شده است که «کل یوم عاشوراء و کل ارض کربلاء» هر چند که لایوم کیومک؛ روزی چون روز تو نیست.

بنابراین، اگر بخواهیم حسینی شویم می‌بایست او را به عنوان وارث همه آموزه‌های پیامبران بشناسیم و سبک زندگی او را کامل‌ترین سبک زندگی الهی بدانیم و هدفش را بزرگ ترین هدف بشماریم. پس باید خدایی و ربانی شدن را در توحید محض و عبودیت در جان و دل، و عدالت خواهی و امر به معروف و نهی از منکر از جمله ظلم و بی عدالتی اجتماعی و سیاسی را در عمل به عنوان هدف زندگی خود قرار دهیم.

حسینی ماندن ما به این است که همواره در اندیشه خدایی و ربانی شدن باشیم و پس از حضور در کلاس عاشورائیان در ماه‌های محرم و صفر، عامل و آمر به معروف به ویژه عدالت و تارک و ناهی از منکر به ویژه ظلم باشیم و در این راه از همه سرمایه مادی و معنوی و جسمی و جانی خود بگذریم و از مرگ و شهادت در این راه نهراسیم.

ابعاد سياسى حرکت امام حسین (ع)

اسلام، دينى است كه بعد سياسى آن بسيار نيرومند است. احكامى كه جنبه اجتماعى و سياسى دارد و نقشى كه يك مسلمان در قبال موضوع حق و باطل بر دوش دارد، نيز اهميّت مسأله حكومت و رهبرى و دخالت مردم در سرنوشت اجتماعى خويش و نظارت بر روند كارِ حاكمان و مسؤولان امور، گوشه‏اى از اين بُعد را نشان مى‏دهد.

فلسفه سياسى اسلام و طرح مكتب براى مديريّت جامعه، به صورت «ولايت» است. معيارهاى دين براى زمامداران، ملاك هاى ارزشى است. در دوران پيامبر و ائمّه، حكومت از آنِ آنان است و در عصر غيبت، حق «ولىّ فقيه» كه نمايندگى از معصوم دارد. مبناى تصدّى حكومت، لياقت و توانِ علمى و شايستگى تقوايى است، نه زور. حاكمان نيز در چهارچوب «دين خدا» به اداره امور مى‏پردازند.

لذا عاشورا حركتى انقلابى بر ضدّ انحراف سياسى و دينى حكّام مستبدّ است. و قيام سيد الشهدا عليه السلام سرشار از بار سياسى است. اسارت مردم در چنگ حكومت ظالمانه و تلاش براى رهايى آنان و سپردن زمامدارى به «امام صالح» به قصد گسترش حق و عدل در جامعه، گوشه‏اى از اين بُعد را نشان مى‏دهد و حركت امام حسين عليه السلام و خاندان و يارانش جهت آگاهى بخشى به توده‏هاى مردم و ترسيم سيماى رهبر شايسته و افشاى چهره واليان بى‏دين و دنياپرست و ستمگر، گوشه‏اى ديگر را نشان می دهد.

از اين رو «قيام عاشورا» براى همه آنان كه حق طلب، عدالتخواه، مبارز، مدافعِ مظلوم، جهادگر در راه خدا، شهادت طلب، مصلح اجتماعى ‏و آزاد انديش و آزاده‏اند، پيام دارد و به گواهى تاريخ، بنيان بسيارى از نهضت هاى ضدّ ظلم و مقاومت هاى در برابر تجاوز و حركت هايى در راستاى تشكيل حكومت اسلامى بر درس هاى عاشورا استوار بوده است. اگر ماهيّت سياسى و مبارزاتى قيام عاشورا براى جهانيان به خوبى ترسيم شود، در ميان انسان هاى آزاده و ملّت هاى دربند و آزاديخواه، هواداران و شاگردان بسيارى خواهد يافت.

عاشورا پاسخى به اينگونه سؤال‏ها است كه: حاكم شايسته كيست؟ صفات رهبر مسلمانان كدام است؟ وظيفه حكومت در قبال مردم چيست؟ مردم در جامعه اسلامى چه حقوق و چه وظايفى دارند؟ با نظام جور چه بايد كرد؟ براى قيام مردمى چه زمينه‏هايى لازم است؟ دامنه امر به معروف و نهى از منكر تا كجاست؟ معيارها و مبناهاى ساختار سياسى جامعه چيست؟ ولايت و بيعت چه كسى لازم و تكليف‏آور است؟

راز ماندگاری و عبرت‌آموز بودن کربلا برای امروز

رمز و راز بقا و ماندگارى كربلا نيازمند تحليلى همه ‏جانبه است. برخى دلائل اين دوام و تأثير و ماندگارى عبارتند از:

1. خلوص، بى‏آلايشى و پالايش كربلا

هيچ حادثه‏اى در تاريخ اسلام صفا و پاكى و پالايش كربلا را ندارد. به گواهى تاريخ، در تمام جنگ‏هاى صدر اسلام اندك ناخالصى‏ها و گاه نقطه‏هاى تاريكى از نفاق، دنياخواهى و خودخواهى را مى‏توان يافت. سست‏عنصران در گرماگرم نبرد صحنه را رها مى‏كردند و يا به اميد «زر»، سر را از خطر مى‏ربودند و يا از ترس جان، پيامبر يا امام را تنها مى‏گذاشتند. احُد گواه تلخ دنياخواهى و جنگ احزاب نشان روشن هراس و ترس در لحظه‏هاى دشوار و خطرخيز (رويارويى با عمرو بن عبدود) است.

امّا كربلا چيز ديگر است؛ آنانى كه در عاشورا ماندند و عارفانه جان باختند، از هر ترديد، تزلزل، دودلى و سستى رها بودند. اباعبداللّه آنان را از صافى‏ها گذرانده بود، راه را براى برگشتن گشوده و بيعت را از دوش همگان برداشته بود.

نوشته‏اند كه حضرت عيسى مسيح (ع) در طول عمر نبوّت خود، دوازده تن يار مخصوص به نام «حواريّون» تربيت كرد و از ميان آن‏ها وصىّ و جانشين خود را برگزيد. شبى كه عيسى آن را پيشگويى كرده بود و آن شب، شبِ گرفتارى او بود، به دليل ترس از دشمن هيچ‏يك از آن‏ها گرد او جمع نشدند و چون دشمن بر او دست يافت و او را گرفتار كرد، هركدام به سويى رفتند و تنها، بزرگ آن‏ها كه شمعون يا به تعبير انجيل كنونى «پطرس» بود، دورادور به دنبال عيسى مى‏آمد تا از او خبرى بگيرد. طبق انجيل كنونى، آن شب حواريّون‏ تا سپيده‏دم از ترس جان خود سه‏بار عيسى را انكار كردند و حاضر نشدند خود را معرّفى كنند! « نفس المهموم، ص 28»

همين الگوى منزّه و خالص، هشت سال دفاع مقدّس ما را الهام‏بخش و راهنما بود. فرماندهان در هنگام عمليّات يا شب عمليّات، خاموش كردن‏ چراغ و دعوت به رفتن را تداعى تصفيه و پالايش كربلا مى‏ساختند و رزمندگان شب عمليّات را به ياد شب عاشورا با تهجّد و اشك و نماز به صبحى شكوهمند پيوند مى‏زدند، با خواندن زيارت عاشورا جبهه را با كربلا يگانه مى‏ديدند و مكتب اباعبداللّه را چراغ راه و اسوه جهاد و دفاع خود قرار مى‏دادند.

2. تجلّى‏گاه همه ابعاد و اضلاع مكتب‏

كربلا جلوه‏گاه همه زيبايى‏ها، عظمت‏ها و ارزش‏هاى مكتب اسلام است. مدرسه‏اى كامل كه در آن، اخلاق، عرفان، فقه، سياست، معرفت و ... در كامل‏ترين و عالى‏ترين شكل ظهور و بروز يافته است. چهره تمام و كمال قرآن در هيچ صحنه‏اى همچون كربلا عرضه نشده است. كدام بُعد قرآن و كدام زيبايى و دلارايى قرآن در بهترين و درخشان‏ترين وجه، در كربلا نمود ندارد؟ نماز، امر به معروف و نهى از منكر، جهاد، اخوّت، اطاعت از رهبرى، اخلاص، تقوا، صبر، فتوّت، ايمان، عرفان، خدامحورى و ...، همه و همه، در هيچ حادثه‏اى فروغ و شكوه كربلا را ندارند.

كربلا خواندنى‏ترين كتاب است؛ با جلوه‏ها و بطون گوناگون. درست همچون قرآن كه با هربار خواندن چشم‏اندازى نو فراچشم ما مى‏گشايد، با هربار خواندن كربلا، نكته‏ها و درس‏ها و اشارات تازه‏اى مى‏يابيم.

هشت سال دفاع مقدّس شبيه‏ترين صحنه‏ها به عاشورا را در خويش آفريد، زيرا رزمندگان با الهام از همين جلوه‏ها كوشيدند تا اخلاق، عبادت، الفت، غيرت و جوانمردى، پاكى و پاكبازى و ... را از كربلا بياموزند و خود را به افق عاشورا نزديك كنند. به همين دليل، رحمت و خشم، صلابت و انعطاف، لبخند و اشك و حتّى جدى‏ها و شوخى‏هاى جبهه‏هاى دفاع مقدّس همرنگ كربلا بود و رزمندگان چون اصحاب حسين بن على (ع)، تصويرى تمام از اسلام را فراچشم نسل ما قرار دادند.

 

3. حجّت كامل‏

كربلا حجّت بالغه است: براى همه آنانى كه نتوانستن يا نمى‏شود را فرياد مى‏زنند، اتمام حجّت است. كربلا از نظرگاه سِنّى «حجّت» است و تقريباً هركس در كربلا مى‏تواند الگوى سنّى خود را بيابد؛ نوجوانان، قاسم، عبداللّه بن الحسن و عمرو بن جناده را؛ جوانان و ميانسالان، على اكبر، عبّاس، عبداللّه و جعفر را؛ پيران، حبيب، عابس و مسلم بن عوسجه را؛ زنان، زينب (س)، رباب و ام‏وهب را، و حتى كودكان، اصغر و سكينه را. كربلا از اين جهت نيز در جنگ‏هاى تاريخ اسلام يك استثنا است.

همه رنگ‏ها نيز در كربلا يافت مى‏شوند؛ سياه مانند جون، غلام ابوذر و سفيد مانند اسلم تركى. همه گروه‏هاى اجتماعى نيز گويى در كربلا نماينده دارند؛ معلّمان، بازاريان، تازه‏ايمان آورندگان، غلامان، و ....

كربلا هركس را كه بخواهد با تكيه بر بهانه‏ها صحنه حق را رها كند، خلع سلاح مى‏كند؛ حتى كودك با گريه خويشتن مى‏تواند نقش آفرين باشد.

همه حالات انسانى نيز در كربلا چهره و جلوه نموده است؛ حضور خانوادگى و دسته‏جمعى، نو عروسان، بيماران و گرفتاران. براى مثال، عبداللّه بن عمير كلبى و جنادة بن حارث انصارى با خانواده در جبهه حضور يافته‏اند، يا فرزند يكى از صحابه را به اسارت گرفته‏اند و اباعبداللّه هرچند وى را براى رفتن و آزاد كردن فرزند تشويق مى‏كند و حتّى هزينه لازم را براى رهايى فرزند مى‏پردازد، امام را رها نمى‏كند. غم، شادى، آرامش، اضطراب، تشنگى، گرسنگى، غربت، قساوت و شقاوت، محبّت و مهربانى و همه جلوه‏ها و حالات، از فروترين تا فراترين، در كربلا ديده مى‏شود.

كربلا سرزمين بى‏بهانگى است؛ تشنگى، بهانه نجنگيدن و تنهايى، دليل گريز، تسليم و ذلت‏پذيرى نيست. اگر بدانى زن و فرزند نيز از قساوت و بى‏رحمى دشمن مصون نمى‏مانند و اسارت و رنج در انتظار نشسته است،

نمى‏توان صحنه را رها كرد و مسؤوليت را ناديده گرفت. كربلا نشان داد كه داغديدگى و اسارت نيز سلب مسؤوليت نمى‏كند. در زنجير هم بايد خروشيد. در تنهايى بايد فرياد زد و در همه‏گاه و همه‏حال نبايد «راه» را رها كرد و نيمه‏تمام گذاشت. امتداد خون، پيام است و اكمال شهادت، پيام‏گزارى، روشنگرى، رسواسازى ستمگر و نشان‏دادن چهره مظلوم حقيقت است.

در هشت سال دفاع مقدّس و پس از آن، اين جلوه حجّت‏نمايى عاشورايى، در جبهه، پشت جبهه و در اسارت كاملًا پيدا است. خانواده‏هاى عاشوراشناس حتّى پس از شهادت فرزند، فرزند ديگر را به جبهه مى‏فرستند؛ درست همچون ابوالفضل العبّاس كه سه برادرش، عبداللّه، جعفر و عثمان را يكى بعد از ديگرى به ميدان فرستاد.

خانواده‏ها كودكان شيرخوار خود را كه در حملات موشك و توپ و بمباران به شهادت مى‏رسند، اصغر مى‏بينند، آوارگى را به جان مى‏خرند، پير و جوان به جبهه مى‏آيند، حتّى زنان گاه در صحنه نبرد حضور دارند و به شهادت مى‏رسند و اسيران دربند (آزادگان عزيز) پيام مى‏دهند، رسوا مى‏كنند و صبورانه شكنجه و درد و غربت را تحمّل مى‏كنند.

كربلا پايان‏بخش سردرگمى و بلاتكليفى است. تكليف همه پس از كربلا معلوم است. هركس در هركجا، در هر موقعيت و در هر شرايطى باشد، از كربلا ناگزير است. اگر بپذيريم كه كربلا هر روز در ما اتّفاق مى‏افتد (كل ارضٍ كربلا و كل يومٍ عاشورا) و هر روز حسينِ خوبى‏ها و پاكى‏ها به كربلاى قلب ما مى‏آيد و يزيد گناه و زشتى در مقابلش صف‏آرايى مى‏كند، بايد از خودمان بپرسيم: چند بار، رها از بهانه و توجيه، اين حسين را لبيك گفته‏ايم؟

4. تداوم و استمرار و تكامل‏

بسيارى از حركت‏ها و انقلاب‏ها و حادثه‏ها ناتمام و نيمه‏تمام باقى مى‏مانند. امتياز كربلا آن است كه امام تمام زمينه‏ها را براى تداوم و استمرار راه تدارك‏ ديده است.

كوفه را آراسته بودند. هيچ‏كس تصور نمى‏كرد زنان و كودكانى اسير كه از ساحل قتلگاه گذشته و گلبرگ تن شهيدان را ديده و تشنگى و گرسنگى چشيده و تازيانه و زخم خورده، توان فرياد زدن داشته باشند، امّا فرياد امام تبدار و بيدار، امام سجّاد (ع)، و سخنان زينب و امّ‏كلثوم فضا را دگرگون كرد. وقتى امّ‏كلثوم، دختر اميرالمؤمنين‏على (ع) فرياد زد: يا أَهْلَ الْكُوفَه أَما تَسْتَحُونَ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ أَنْ تَنْظُرُوا الى‏ حَرَمِ النَّبِى؟ « مقتل الحسين، عبدالرزاق مقرم، ص 310 » اى مردم كوفه از خدا و پيامبر شرمتان نيست كه به خاندان پيامبر اين‏گونه نگاه مى‏كنيد؟

و آن‏گاه كه خطبه شكوهمند حضرت زينب (س) طنين انداخت، همه چيز دگرگون شد. چه كسى باور مى‏كرد زنى كه در يك روز داغ، دو فرزند و پنج برادر شهيد داده، كودكانى يتيم و تازيانه‏خورده و تنى بيمار را پرستارى كرده، اكنون حنجره‏اى براى فرياد و توانى براى گفتن داشته باشد؟ امّا ناگهان صاعقه فريادى آرامش مرداب‏گونه كوفه را فرو می ریزد.

زينب (س) نشان داد كه «خون»، بى «پيام» و «شهادت»، بى «رسالت» به فرجام خود نمى‏رسد. برادر، خواهر مى‏خواهد و راهى كه با «سر» آغاز مى‏شود، با «پا» امتداد و استمرار مى‏يابد. او با نشاندن تصويرى شكوهمند و زيبا از حادثه كربلا، به نگاه انسان سمت داد و به «باورى ديگرگونه» از «مرگ» دعوت كرد. وقتى در مقابل تمسخر و تحقير ابن زياد كه گفت: سپاس‏ خداوندى را كه رسوايتان كرد و ماجرا و فتنه‏انگيزى شما را درهم شكست، زينب (س) بى‏هيچ درنگى فرمود: أَلحَمدُ لِلَّهِ الَّذى‏ أَكْرَمَنا بِمُحَمَّدٍ (ص) وَ طَهَّرَنا بِكتابِهِ تَطْهيراً انَّما يَفْتَضِحُ الْفاسِقُ و يُكَذَّبُ الْفاجِرُ

سپاس سزاوار خداوندى است كه ما را به وجود پيامبر گرامى داشت و با كتاب آسمانى‏اش پاك و پيراسته‏مان گردانيد. همانا تباهكار رسوا و فاسد تكذيب مى‏شود.

تداوم انقلاب در خطبه‏هاى زينب (س) و سخنرانى امام سجّاد (ع)، گوياى اين حقيقت است كه راه نبايد ناتمام بماند؛ به هر قيمتى و با هر شرايطى.

اين فرهنگ در انقلاب مقدّس اسلامى به‏ويژه سال‏هاى دفاع مقدّس ظهور و حضور داشت. شهيدان در وصيّت‏نامه‏ها، مادران، خواهران و همسران خود را به وظيفه و نقش زينبى دعوت مى‏كردند.

انقلاب كربلا زندگى، زايندگى و فزايندگى خويش و در يك كلمه «كوثر» بودن خويش را مديون كاروان سرفراز اسيران بود و انقلاب اسلامى نيز حيات خويش را مرهون همين شكيبايى، پيام‏رسانى و ايستادگى مادران، همسران، خواهران و فرزندان شهدا است.

هيچ‏گاه فراموش نمى‏كنيم كه آزادگان سرافراز دفاع مقدّس، در بند و زنجير دشمن، با خبرنگاران چگونه سخن گفتند و در نامه‏هاى خويش با چه ظرافت و زيركى نقش پيام‏رسانى خود را ايفا كردند. اين‏ها نشان آن است كه انقلاب و دفاع مقدّس تا چه اندازه همرنگ و همخوان و همراه با فرهنگ عاشورا است.