شماره 132 نشریه بصائر تحلیلی؛

چ, 11/05/1401 - 15:34

شماره 132 نشریه بصائر تحلیلی؛

 معاونت تبیین و گفتمان‌سازی سازمان بسیج اساتید کشور منتشر کرد:

 

 

مدل تحلیلی تبیین دستاوردهای انقلاب اسلامی

 

دستاوردهای  انقلاب اسلامی را می‌توان در قالب یک مدل تحلیلی متفاوت به چهار عنوان دسته‌بندی کرد:

1-  دستاوردهای زیربنایی

2- دستاوردهای اساسی

3ـ دستاوردهای داخلی

4ـ دستاوردهای منطقه‌ای و بین‌المللی

آن چیزی که به نظر می‌آید مورد غفلت قرارگرفته و در آثاری که برای دستاوردهای انقلاب نوشته شده معمولا کمتر مورد توجه بوده، مورد اول و دوم است که می‌توان تحت عنوان دستاوردهای زیربنایی و اساسی بیان کرد.

 

 

الف) دستاوردهای زیربنایی

1- تحول گفتمانی

 مهمترین دستاورد زیربنایی انقلاب اسلامی تحول گفتمانی است. اگر به تاریخ 200سال اخیر در خاورمیانه و ایران توجه کنیم ما با پنج گفتمان روبرو هستیم:

1/1- گفتمان دینی؛ گفتمان دینی و الهی که مرحوم سیدجمال، کواکبی، محمدعبده در خاورمیانه و مصر، اقبال لاهوری در پاکستان و برخی دیگر از بزرگان منادی این اندیشه دینی بودند، در ایران پیشینه‌ای هزارساله دارد. از شیخ طوسی تا آیت الله بروجردی رضوان الله تعالی علیهم تا انقلاب اسلامی ایران، روحانیت و علمای بزرگ همواره پرچم دار گفتمان دینی بوده و مجاهدت‌های زیادی را در این راه داشته‌اند.

2/1- گفتمان ملی‌گرایی؛ گفتمان دیگری که در سطح منطقه ما رایج بود، گفتمان ملی گرایی و ناسیونالیستی بود که به شدت نظام سلطه آن را ترویج می کرد. ما در مصر نگرش ناسیونالیستی را شاهد بودیم که ناصر بیشترین تکیه را به ناسیونالیزم عرب داشتند. در ترکیه آتاتورک را شاهد بودیم و در ایران رضاخان پرچم‌دار ناسیونالیسم دولتی بود که توسط پسرش محمدرضا دنبال شد و یک ناسیونالیسم حزبی داشتیم که جبهه ملی و نهضت آزادی در ایران آن را دنبال می کردند.

3/1- گفتمان مارکسیستی؛ گفتمان سومی که در منطقه شاهد آن بودیم گفتمان مارکسیستی بود که از سال 1917 میلادی که انقلاب مارکسیستی شکل گرفت، این حرکت در منطقه خاورمیانه یا غرب آسیا گسترش پیدا کرد و بسیاری از کشورها و حتی گروه‌های فلسطینی  را در بر گرفت. این  گروه ها می خواستند با تکیه بر اندیشه مارکسیستی و با پرچم کرملین به پیروزی برسند. ایران و عربستان هم تحت بیشترین فشارها بودند و دنبال این بودند که این اندیشه مادی‌گری را رسوخ دهند و برخی از جوان های ما متاسفانه در این دام افتادند. حزب توده، کیانوری، احسان طبری، آریان پور و این ها تقریبا تئوریسین تفکر مارکسیستی در ایران بودند.

 اگر به پیشینه کار نگاه کنیم. فلسفه ورود شهیدمطهری و شهیدمفتح به دانشگاه الهیات تقریبا برای مقابله با آریان پور و غیره بود که زندگینامه آنها را ببینید. می‌گویند درگیری های شدیدی در دانشگاه الهیات بین آقای مفتح و آریان پور و عناصر مارکسیست یا آقای مطهری با این ها به وقوع می پیوست و این نشان می دهد که روحانیت و شیعه همواره با اندیشه های انحرافی به مقابله می پرداختند. مرحوم شهیدصدر در عراق پرچم دار مقابله با اندیشه مارکسیستی بود کتاب فلسفتنا و اقتصادنا، کتاب امروز نیست. کتاب آن روز است، یعنی مدرسه حقانی، کتاب فلسفتنا را به عنوان کتاب درسی انتخاب می کردند و بسیار هم در آن زمان لازم بود یا کتاب اقتصادنا که مرحوم شهیدصدر نوشت دقیقا مقابله با تفکر حزب بعث بود که ماهیت مارکسیستی داشت. حزب بعث سوریه هم همین طور بود. در ایران هم مرحوم علامه طباطبایی اصول فلسفه را نوشتند که دقیقا برای مقابله با همین جریان بود. بعد هم مرحوم مطهری اصول فلسفه و روش رئالیسم را شرح کرد. این واقعیت‌های تاریخی مبین این امر است که روحانیت در طول تاریخ 200 ـ 100 سال گذشته چه زحماتی را برای مقابله با اندیشه های انحرافی که در دنیای ما بروز و ظهور پیدا کرده متحمل شده‌اند.

4/1- گفتمان ‌لیبرالیستی؛ سومین جریان فکری گفتمان لیبرالیستی بود، یعنی جریان هایی که طرفدار حاکمیت فرهنگ غرب بودند، متاسفانه این جریان در ایران بیشتر فعال بود و چهره‌هائی همچون ناظم الدوله، آقاخان کرمانی، طالب اف، میرزا فتحعلی آخوندزاده ، میرزا حسین خان سپهسالار، تقی زاده، میرزاملکم خان و آقاخان نوری تئوریسین لیبرالیسم بودند. سخن تقی‌زاده این بود که باید از مغز سر تا نوک انگشتان غربی شویم تا به تمدن برسیم. جریان سکولاریستی ارمغان وارداتی از غرب، هم در ایران  و  هم در خاورمیانه مطرح شد.  در موضوع جدایی دین از سیاست، بسیاری از اندیشمندان کتاب نوشتند و این را به عنوان یک راه حل برای جمع بین اسلام، حکومت و سیاست مطرح کردند.

 نقش امام(ره) در مقابله با گفتمان‌های انحرافی

 آنچه که در ایران ظرف این100سال اخیر رایج بود همین گفتمان‌های غیردینی بود. اگر چه در حوزه‌های علمیه و روحانیت در شبکه تبلیغات به شدت از گفتمان دینی حمایت و ترویج می کردند و همان باعث شد که مارکسیست و کمونیسم در ایران جایی را باز بکند. آنها متوجه نبودند تشیع در ایران و روحانیت دو عاملی بودند که جلوگیری کردند از انقلاب مارکسیستی و تحولات کمونیستی در ایران. اما باید دید امام(ره) چه معجزه‌ای را انجام دادند.

محصول بزرگ حضرت امام این بود که با همه تلاشی که انجام دادند و جهادی که به عمل آوردند توانستند گفتمان دینی را بر همه گفتمان‌ها غالب کنند. یعنی این بزرگترین دستاورد این انقلاب بود. مارکس می‌گوید دین افیون ملت ها است. چطور و چه معجزه‌ای می‌خواهد که یک رجل الهی برخیزد و گفتمانی را مطرح کند که دیگر گفتمان‌ها  را تحت الشعاع قرار داده و از دور خارج کند. با حاکمیت گفتمان دینی دیگر گفتمان‌ها رنگ باختند گفتمان‌های دیگر در زیر نورانیت گفتمان دینی حضرت امام از صحنه خارج شدند. گفتمان امام(ره)، گفتمان نبوی و علوی بود، یعنی آن چنان که امام(ره) دنبال آن بود احیاء گفتمان نبوی و علوی برای ساختن یک جامعه‌ایی مدرن، متمدن و مقابله با دو اندیشه کاپیتالیسم و سوسیالیزم بود.

2- تحول در اندیشه و نگرش مردم

دومین دستاورد زیربنایی انقلاب اسلامی و امام(ره)، تحول در اندیشه و نگرش مردم بود. به تعبیر شهیدمطهری انقلاب به معنای حقیقی کلمه، به تحول درونی معنا می شود، یعنی قرآن واژه انقلاب را در تحول درونی معنا می کند و نمونه هایی که شهیدمطهری بیان می کند این است که می فرماید هنگامی که ساحرین فرعون با قدرت و اعتماد به  نفس به صحنه آمدند و فرعون هم مدعی و مطمئن بود حتما پیروز می شوند. اما وقتی آنان با همه وجود حقیقت را یافتند گفتند(امنا برب العالمین رب موسی و هارون).

هارون تهدید کرد که بدون اجازه من این کار را کردید شماها را به شاخه های نخل آویزان می کنم آنها گفتند (انا الی ربنا منقلبون) مرحوم مطهری از این آیه استفاده می‌کند که انقلاب در لسان قرآن به معنای تحول درونی و آن هم از نوع تکاملی آن، یعنی تحول در درون انسان به سمت ذات باری تعالی(ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم).

البته قرآن در جاهایی دیگر به تعبیر مرحوم مطهری از همین واژه استفاده می کند. در مورد تحول قهقرایی هنگامی که در مورد پیامبراعظم شایعه شد که ایشان کشته شد قرآن می‌فرماید: (اَفَاِنَ ماتَ اَو قُتِلَ اِنقَلَبتُم علی اَعقابِکُم)؛ اگر پیامبر کشته شد یا مرد، شما به قهقهرا بر میگردید و از همین واژه استفاده می کند، یعنی تحول اگر تکاملی باشد، یعنی الی الله باشد انقلاب تکاملی است و اگر الی الشیطان باشد انقلاب قهقرایی است و بازگشت به عقب خواهد بود.

3- تحول اجتماعی و سیاسی

سومین دستاورد و تحول زیربنایی كه ما در دستاورد انقلاب اسلامی و امام مي‌توانيم نام ببريم، انقلاب سيستمي است، يعني تحول اجتماعي. همان چيزي كه عرب به آن مي‌گويد ثوره، مرحوم مطهري مي‌فرمايد كه اصطلاح قرآني همان تحول دروني است ولي تحول دروني است كه منتج مي‌شود به تحول اجتماعي، تا مادامي كه انسان متحول نشود تحول در نظام سياسي به وجود نمي‌آيد.

بنابراين گام اول، تحول در گفتمان، عقيده و اعتقاد است. گام دوم، تحول همه‌جانبه در درون انسان‌ها و آمادگي براي شهادت و جهاد است. گام سوم، انقلاب سياسي است، يعني تحول اجتماعي و تغيير نظام و به تعبير ديگر تحول اجتماعي يك فرآيندي دارد؛ اول فردسازي است. همه رهبران الهي اين فرآيند را طي كردند. يعني پيامبراعظم در مكه فردسازي كرد. حضرت امام(ره) از سال 1342 شروع به فردسازي كرد. رهبري بعد از مدتي افراد را كنار هم مي‌چيند و تبديل به يك ملت مي‌كند. پيامبر اعظم در مدينه از افرادي كه ساخته بود ملت اسلامي را تشكيل داد. وقتي ملت ساخته شد. آماده شد براي تحول اجتماعي رهبري دست به مرحله سوم مي‌زند و آن تشكيل دولت‌ است. وقتي دولت اسلامي مستقر شد همه اركان نظام شکل گرفت و جامعه هويت پيدا كرد. مردم گرايش پيدا كردند. شهرها و جغرافياي اسلامي به هم اتصال پيدا كردند. زمینه شکل گیری امت اسلامي به وجود می‌آید. بنابراين يك فرآيندي است فردسازي، ملت‌سازي و دولت‌سازي كه در نهايت هم امت‌سازي است. اين تحول‌ اجتماعی سومين دستاورد زيربنايي حضرت امام بود كه در جامعه ما به وقوع پيوست و انقلاب اسلامي توانست حكومت را يعني دولت اسلامي را تشكيل دهد.

ب) دستاوردهای اساسی

 بخش دوم دستاوردهاي اساسي است. منظور از دستاوردهای اساسی، اصول و خطوط اصلی حاکمیت دینی است که شالوده و قوام حکومت الهی به آن ها وابسته است.

ب/1: جهان‌بینی وحیانی مبنای رهبری و قانون؛ اولين دستاورد اساسي انقلاب اسلامي ايران، اين بود كه جهان‌بيني توحیدی و الهی مبناي مديريت و قانون شد و نظام تحکیم و تقنین در چارچوب اراده و تدبیر خداوند متعال شکل گرفت. پیرامون منشاء مشروعیت و شکل‌گیری مدیریت و رهبری دو نظريه رايج وجود دارد که در دنيا تجربه شده است. نظریه نخست این که  مديريت و رهبري و قانون نشأت گرفته است از رأي مردم با نصاب اکثریت که در دنياي غرب، سيصد سال است که از زمان منتسكيو، روسو و هابز اين بنا گذاشته شد كه قانون و مديريت براساس اصالت قدرت و راي مردم شکل گرفت. مردم قدرت خود را واگذار مي‌كنند به يك نفر، مي‌گويند بر ما حكومت كن اين مبناي قرارداد اجتماعي است. به صد نفر راي مي‌دهند که براي آنان قانون بنويسند اين مبناي قرارداد اجتماعي است. اما اسلام مي‌گويد نقش مردم توليد قدرت است نه توليد ولايت. ولايت از آن ذات باري تعالي است. يعني آن كسي كه خالقيت به دست او است، وقتي خالق خداست، شارع هم خداست. يعني هم قانونگذار خداست و هم رهبر را تعيين مي‌كند. مردم در فعليت حاكميت نقش دارند.

به عبارت ديگري ما يك بحث حاكم داريم، يك بحث حاكميت حاكم با يك اراده تحقق پيدا مي‌كند و آن اراده ذات باري تعالي است. وقتي می‌فرمايد انا ارسلنا نوحا الی قومه، حاکم تحقق پيدا كرده است. وقتي مصداق را خطاب مي‌فرمايد حاكم تحقق پيدا مي‌كند اما حاكميت ديني دو تا اراده لازم دارد؛ اراده خدا برای وجود حاكم و دیگری اراده مردم كه قدرت‌شان را در اختیار حاكم الهي قرار دهند. يعني  زمينه حاكميت اين حاكم را فراهم كنند.

يكي از دستاوردهاي اين انقلاب این بود که بعد از پانزده قرن يكبار ديگر قانون و مديريت در قالب جهان‌بيني توحيدي قرار گرفت. يعني رهبري در سلسله مراتب فرمانده كل هستي قرار گرفت. در زمان آيت‌‌الله‌بروجردي 20 درصد احكام الله پياده شد و آن احكام فردي و عبادي بود. هنر امام(ره) اين بود كه 80 درصد احكام‌الله را بر عرصه جامعه آوردند.

ب/2: نقش مردم در تحقق حاکمیت دینی؛ دومين دستاورد اساسي انقلاب، شكل‌گيري حكومت با اراده  و راي مردم بود. به معناي مردم‌سالاري ديني و نه دين مردم‌سالار. دو اصطلاح وجود دارد؛ مردم‌سالاري دينی يا دين مردم‌سالار. بعضي از نظرياتي كه از جانب برخي از روحانيون و يا سياسيون مطرح مي‌شود، مردم‌سالاري ديني نيست. دين مردم‌سالار است. مردم‌سالاري ديني، يعني دين و شریعت مبنای حاکمیت  است و مردم نمي‌توانند احكام‌الله را جابجا كنند. حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه.

دين، منشور حاكميت است، اما مردم تحقق بخش حاکمیت هستند. در حالی که بعضي‌ها مي‌گويند دين مردم‌سالار، ديني كه متاثر از رای مردم بوده و با راي آنها بالا و پايين مي‌شود که اين خيلي خطرناك است. دموکراسی دینی يا دين دمكراتيك؛ همان حرفي كه بازرگان مي‌زد. اين اصطلاحات به همديگر نزديك است بايد مرزبندي شود كه اينها بعضي از حرف‌هايي كه آقايان مي‌زنند دارای بار منفی است و ریشه در نگرش سکولاریستی دارد.

ب/3 : احیای مکتب اسلام؛ دستاورد سوم اساسي، احياء مكتب اسلام و پوشش روابط چهارگانه انسان می‌باشد. انسان 4 نوع رابطه دارد.

‌1. رابطه فردي: يعني رابطه با خودش؛

2‌. رابطه با جامعه‌اش؛

3.‌ رابطه با طبيعت؛

4‌. رابطه با ذات باري تعالي.

بحث اين است كه دين حداقلي است يا حداكثري. دين فقط رابطه انسان با خدا را پوشش مي‌دهد يا همه روابط انسان را پوشش مي‌دهد؟ با كمال تاسف از بعضي افراد سخنانی شنیده می‌شود که مفهوم آن این است که دين بخش كمي را پوشش مي‌دهد، همان نگاه سكولاريستي که مارتین لوتر و آراسموس در قرن 16 میلادی مطرح کردند و بعداً به عنوان ارمغان به جغرافیای جهان اسلام کشیده شد. در حالي كه امام باقر(ع) می‌فرماید: دين ده جزء دارد که يك جزء آن عبادت است. پيامبراعظم مي‌فرمايد: ما من شی یقربکم الی الجنه و یبعدکم من النار الا و قد امرتکم... یعنی چیزی نبود که شما را به بهشت نزدیک کند و از جهنم دور کند مگر اینکه شما را به آن امر کردم و هیچ چیز نبود که شمار را به جهنم نزديك کند و از بهشت دور کند مگر این که  شما را نهي كردم، يعني امر و نهي الهي صفر تا صد مردم را مي‌پوشاند لذا جامعیت یکی از دستاوردهاي حضرت امام است. جامعيت دين در برابر دين حداقلي، در برابر دين سكولار از دستاوردهاي قطعي اين انقلاب است.

ب/4 : عقلانیت دینی؛ از ديگر دستاوردهاي انقلاب حضرت امام(ره) عقلانيت ديني در برابر عقلانيت ابزاري و تحجري است. عقلانيت ابزاري، یعنی عقلانيت سودمحور، فايده‌محور، عقلانیت دنیا گرا و عقلانیت سکولار. اين عقلانيت متاسفانه در طول اين 35 سال با فراز و نشيب در عرصه حاكميت حضور داشته است. عقلانيت ابزاري مي‌گويد اگر ما بخواهيم اقتصادمان فعال شود، اگر ما بخواهيم با دنيا روابط‌مان روان شود، بايد جذب جامعه جهاني شويم. بايد در قالب صندوق بين‌المللي پول حركت كنيم. ما نمي‌توانيم با قواعد بين‌المللي تا ابد در ستیز باشیم. اما عقلانيت ديني مي‌گويد آن چيزي كه تا به حال به دست آورديم، در سايه مقابله و ايستادگي در برابر نظام سلطه بوده است. اين دو نگاه در برابر هم، پیامدها و عوارض گوناگونی دارند که اگر بخواهیم ریشه چالش‌ها را جستجو کنیم به نظر مي‌رسد يكي از مهمترین چالش‌ها، تقابل بين عقلانيت ديني و عقلانيت ابزاري است.

عقلانيت ديني، يعني نگاه عقلي به دين، يعني دوری از تحجر. همين شيوه‌‌اي كه مروجين شيعه‌ي افراطي دارند دنبال مي‌كنند، يعني مقابله مستقيم و توهين مستقيم به مقدسات اهل سنت و يا عزاداري به شكل خشن و غيرمتعارف. امروز ما پرچم اهل بيت را در غزه بلند كرديم. پرچم اهل بيت را در يمن و در اكثر نقاط عالم بلند كرديم، نياز نيست كه این گونه از اهل بيت ترويج كنيم. به طور کلی ما با سه اسلام روبرو هستيم؛

1‌. اسلام تكفيري عربستان

2‌. اسلام سكولاريزه شدن ترکیه

3‌. اسلام شيعي افراطي كه از سوی بعضي مراجع ترويج مي‌شود.

 اين دو رويكرد دارد: 1‌ـ حمله مستقيم به مقدسات اهل سنت. که متاسفانه زمینه تحریک اهل سنت و تقابل با شیعه را فراهم می‌کند. بنابراين عقلانيت ديني، يعني نگاه عقلي به دين، يعني پرهيز از تحجر. نگاه ديني به عقل يعني اگر اصولي عقل نتوانست بفهمد نبايد انكار كرد. ما اصولي داريم كه عقل نمي‌تواند آن اصول را خوب هضم بكند. بله دايره فهم عقل محدود است. زیرا می‌توان گفت 15 درصد معارف ما از طريق حواس به دست مي‌آيد. يعني حواس معرفت‌زاست و معتبر هم هست. معرفتي كه از طريق حواس بدست مي‌آيد رنگ، بو، مزه و غيره و 40درصد معرفت از طريق عقل بدست مي‌آيد. 45 درصد معارف ما از طريق وحي بايد بدست بيايد. عقل نمي‌تواند در اين محدوده حركت بكند. عقل مي‌گويد من تا برزخ شما را مي‌برم. از آنجا به بعد سوال نكنيد، من نمي‌توانم بيشتر از اين براي شما پاسخ دهم. عقل مي‌گويد من اجمالا مي‌فهم انسان عبث آفريده نشده، ولي هدف اصلي از خلقت را نمي‌توانم بگويم. تشخیص حلال و حرام به عهده من نیست. من نمي‌توانم بگويم چرا سگ نجس است. لذا غربي‌ها آن چرا كه عقل‌شان مي‌فهمد عمل مي‌كنند و آن چيزي كه وحي مي‌گويد نمی‌فهمند و عمل نمی‌کنند، يعني با سگ مانوس هستند می‌پرسند چه كسي مي‌گويد سگ نجس است. چرا گوشت سگ بد است. براي غربي گوشت سگ با گوسفند فرقي نمي‌كند. چرا؟ براي اينكه دائره فهم عقل محدود است. بنابراين نگاه عقلاني به دين يعني آنجا كه عقل نمي‌تواند بسياري از اصول اصلي مسلم را بفهمد انکار نشود. نگاه عقلي به دين يعني تحجر را كنار بگذاريم و با منطق و استدلال مسائل را دنبال كنيم.

سومین دستاوردهای انقلاب اسلامی در قلمرو داخلی قابل ارزیابی است که عرصه‌های گوناگونی را در بر می‌گیرد. چهارمین محور دستاوردها، پیامدهای انقلاب در عرصه منطقه‌ای و جغرافیای جهان اسلام است که بسیار گسترده است. عرصه دیگر دستاورد‌ها در قلمرو بین المللی و تاریخی است که در جای خود باید این سه قلمرو مورد بحث قرار گیرد.