هیچ نهادی صفر تا صد مسئله فقر را به عهده نمی‌گیرد!

asatid
مدیر قرارگاه عملیاتی جهش تولید بسیج اساتید استان اصفهان؛

هیچ نهادی صفر تا صد مسئله فقر را به عهده نمی‌گیرد!

محمدرضا حیدری مدیر قرارگاه عملیاتی جهش تولید بسیج اساتید استان اصفهان با بیان این تاسف بزرگ که هیچ نهادی که صفر تا صد مسئله فقر را به عهده بگیرد وجود ندارد، شفافیت و نظام شناسایی دهک‌ها در کشور را به عنوان مطالبه جامعه نخبگانی عنوان کرد.

به گزارش مرکز رسانه و ارتباطات نهضت استادی بسیج (ناب)، محمدرضا حیدری مدیر قرارگاه عملیاتی جهش تولید بسیج اساتید استان اصفهان در گفت‌وگو با صاحب نیوز بیان کرد: هیچ نهادی که صفر تا صد مسئله فقر را به عهده بگیرد وجود ندارد، شفافیت و نظام شناسایی دهک‌ها در کشور را مطالبه جامعه نخبگانی است. دولت آینده باید نسبت خودش را با مسئله فقر و نابرابری مشخص کند.

وی افزود: یکی از مهمترین موضوعاتی که اقتصاد کشور درگیر آن هست می‌رسیم و آن مسئله فقر و نابرابری است. شاید یکی از بزرگترین مسائل اجتماعی امروز ایران که ریشه در سیاست‌های اقتصادی دولت‌ها و شاید مجلس‌ها داشته باشد مسئله فقر و نابرابری و فاصله طبقاتی است که می‌تواند به بحران‌های اجتماعی منجر شود.

هیچ نهادی صفر تا صد مسئله فقر را به عهده نمی‌گیرد!

مدیر قرارگاه عملیاتی جهش تولید بسیج اساتید استان اصفهان در خصوص مسئله مهمی به نام فقر و ابعاد پیچیده و مهم آن گفت: ابتدا باید تعریف اولیه‌ای از فقر داشته باشم و بعد احیانا خط فقر و همچنین فقر چند بعدی و فقر ذهنی و فقر عینی و بعد تعدادی از شاخص‌های فقر و رابطه بین فقر و ابعادی مثل عوامل و آثارش و همچنین رابطه آن با عدالت اقتصادی- اجتماعی و همچنین مسئله نابرابری و شاخص‌های آن و توزیع درآمد و بعد نیم نگاهی به مسئله حکمرانی حوزه فقر با هم داشته باشیم و تحلیلی از وضعیت موجود فقر زدایی و محرومیت زدایی و جهتگیری به سمت فقر داشته باشیم.

عضو هیئت علمی اقتصاد دانشگاه اصفهان ادامه داد: فقر موجب محدود شدن توسعه انسانی و طبیعتا صدمات گسترده روانی، اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی بر جامعه است، به همین خاطر کشورها کاهش فقر را از اهداف توسعه و پیشرفت خودشان می دانند. روی تعریف فقر بحث‌های متعددی وجود دارد که از تعریف مربوط به «پیتر تاون سند» که می گوید فقر موقعیتی است که افراد برای کسب غذا و همچنین مشارکت در فعالیت و امکانات معمول زندگی مشکل دارند و فاقد آن هستند.

آمونتیسن فقر را محرومیت از قابلیت های اساسی می داند و همچنین «بانک توسعه آسیا» محرومیت از دارایی ها و فرصت هایی که هر فرد مستحق آن هست و نیز تفاوت فقر مطلق و نسبی که در واقع بوت بورومونتری گفته فقر مطلق ناتوانی در کسب حداقل استاندارد زندگی تعریف شده است و فقر نسبی در واقع ناتوانی کسب سطح معینی از استانداردهای زندگی که در جامعه فعلی لازم یا مطلوب تشخیص داده میشود.

به عبارت دیگر فقر نسبی در واقع به نابرابری توزیع درآمد و ثروت بیش از میزان مطلق به اصطلاح درآمد تاکید دارد. بعدا می آیند با استفاده از شاخص های اجتماعی فقر را تعریف می کنند و شاخص حداقل نیاز اساسی و مجموع شاخص هایی که حدود 5 مورد است و شاخص توسعه انسانی شاخص فقر انسانی و غیره osd.

خط فقر مبتنی بر اینکه آن را مطلق یا نسبی در نظر بگیریم چه تفاوت هایی دارد؟

خط فقر مطلق «مقدار درآمدی که با توجه به زمینه های فرهنگی اجتماعی اقتصادی جامعه مورد بررسی برای تامین حداقل نیازهای افراد مثل خوراک و پوشاک و مسکن لازم است یا شرایطی مثل حداقل میزان درآمد، مسکن و تحصیلات و غیره عدم تأمینش موجب می شود فرد فقیر در نظر گرفته شود.» در واقع این روش بر اساس نیازهای اساسی هست که برای تعیین خط فقر و خط فقر نسبی به صورت درصد معینی از درآمد جامعه یا میانگین درآمد جامعه یا به شکل یک مرز درآمدی هست که درصد معینی از افراد جامعه پایین تر از آن قرار می گیرند.

در ایران انواع روش هایی که برای محاسبه خط فقر استفاده می شود: یک روش، روش اندازه گیری خط فقر براساس میزان نیاز کالری هست که یک چیزی حدود 1200 کالری برای دریافتی روزانه هست؛ روش دیگر اندازه گیری خط فقر براساس 50% یا 66% میانگین مخارج خانوارها و یا میانه مخارج خانوارها است و روش سوم تعیین خط فقر بر پایه معکوس ضریب انگل است.

به روش های مختلف در ایران در این زمینه کار می شود که کاری که فرضا در مرکز پژوهش های مجلس انجام میشود را هم اشاره میکنم.

در مرکز پژوهش های مجلس آمدند برای سالهای 95 و 96 و 97 براساس روش حداقل نیازهای اساسی آمدند و خط فقر را محاسبه کردند که این یک روش شناسی هشت مرحله ای دارد. به هر حال نسبت هایی که در آوردند در خصوص اینکه مثلا در تابستان 97 خط فقر سرانه را برای خوشه های مختلف از 551000 تومان تا 1000000 تومان درآوردند و برای خط فقر خانوار 4 نفره از 1489000 تومان برای خوشه اول 1331000 تومان برای خوشه دوم، 1810000 برای خوشه سوم و نهایتا 2728000 برای خوشه چهارم که در واقع خوشه ها مناطق مختلفی هستند مثلا خوشه اول چند تا استان خوشه دوم استان های دیگر  و الی آخر.

 آیا باتوجه به گزارش های منتشر شده این روند کاهنده پس از انقلاب در جامعه ملموس است؟ عده ای معتقدند طبقه متوسط هم در حال از بین رفتن است؟

از نظر ملموس بودن بحثی هست تحت عنوان فقر ذهنی و فقر عینی چون ممکن است بعضی وقت ها در واقع از نظر درآمدی یا به اصطلاح از نظر فیزیکی وضعیتمان مناسب شده ولی لزوما از نظر ذهنی به این نقطه نرسیده باشیم و احساس کنیم که ما به لحاظ روانی فقیر هستیم و لزوما به لحاظ فیزیکی این اتفاق نمی افتد که در این زمینه پژوهش هایی هم در کشور شده که بعضا ما شاهد هستیم که حتی به لحاظ درآمد سرانه افزایش ملموسی داشتیم ولی به لحاظ ذهنی نه. به همین خاطر یکی از بحث های مهم این بود که بیاییم شکاف بین فقر ذهنی و عینی را مطالعه کنیم و آنچه که اصطلاحا تحت عنوان مفهوم ادراک و احساس یعنی خود فقر و احساس فقر این را مورد مطالعه قرار بدهیم.

در ارتباط با این بحث که طبقه متوسط در حال از بین رفتن هست یک واقعیت هست که اگر ما به توزیع درآمد دقت کنیم به طور مشخص درست است که به طور میانگین  ضریب جینی از قبل انقلاب تا الان به نزدیک حدود 0.46 رسیده تا 0.37 در دولت احمدی نژاد و الان طی 7 سال گذشته به حدود 0.41 رسیده و از آن طرف هم نسبت هزینه 10% ثروتمندترین به 10% فقیرترین بهبودهایی هست اما در 6 یا 7 سال گذشته این نسبت هزینه از حدود 10.8 رسیده به 14.4 یعنی در واقع هر چقدر که ما نابرابری بیشتری داشته باشیم یعنی جامعه اصطلاحا دو قطبی شود آن طبقه متوسط کوچکتر می شود و جایش را می دهد به طبقه بالا و پایین و به عبارت دیگر نسبت پردرآمدها به کم درآمدها به اضافه ضریب جینی ترکیب اینها نشان دهنده این خواهد بود که آن وسط ما تعداد افراد کمتری را داریم و به اصطلاح حجم طبقه متوسط کاهش پیدا می کند.

آیا سیاست های اقتصادی کشور فقر زاست یا فقر زداست؟

ما شاهد هستیم که این سیاست ها در واقع در طول زمان تفاوت های معنی داری با هم دیگر داشته مثلا معتقد هستیم که سیاست های تثبیت اقتصادی در سال های جنگ و سال های اول انقلاب می توانسته در راستای بهبود توزیع درآمد کمک کند و همینطور که شاخص های مربوط به ضریب جینی و نسبت دهک بالای درآمدی به پایین هم نشان می دهد این نسبت بهبود پیدا کرده ولی ما در دوره سازندگی از سال 68 تا 76 شاهد هستیم که در واقع پیرو سیاست های تعدیل ساختاری و به اصطلاح آزادسازی اقتصادی که در آن سال ها انجام شد ما شاهد هستیم ضریب جینی و نابرابری درآمدی افزایش پیدا کرد.

طبیعتا این بدان معنی است که اگرچه میانگین درآمد سرانه افزایش داشته ولی به واسطه افزایش نابرابری تعداد کسانی که زیر خط فقر قرار می گیرند در واقع افزایش پیدا می کند.

در دوره هفتم و هشتم از سال 76 تا 84 یک ثبات نسبی در این شاخص ها موجود هست و به طور مشخص از سال 84 تا 90 ما شاهد بهبود وضع فقرا هستیم به واسطه سیاست های دولت نهم و یکی دو سال اول دولت دهم در خصوص بحث مرتبط با مسئله مسکن سیاست های دون پایه و زود بازده سیاست بهبود توسعه فضایی و عدالت اقتصادی _ اجتماعی ایجاد دسترسی های جدید برای استان ها و شهرستان های محروم تر و همچنین قانون هدفمندی یارانه ها.

هیچ نهادی صفر تا صد مسئله فقر را به عهده نمی‌گیرد!

متاسفانه از دهه 90 به طور مشخص از سال های 91 تا 98 در دولت یازدهم و دوازدهم به طور میانگین براساس گزارش مرکز پژوهش های مجلس درآمد سرانه ما میانگین 4% کاهش پیدا کرده و از این جهت ما شاهد هستیم که فقر مطلق هم براساس نرخ فقر از سال 90 از 15% به 18.5% در سال 97 افزایش پیدا کرده. این سیاست های دولت روحانی فقرزا بوده است.

به هر حال به دلایل مختلف ما می‌توانیم بحث کنیم در خصوص اینکه چرا ما با اینکه ممکن است زیرساخت های کشور بهبود پیدا کرده باشه (و حتما بهبود پیدا کرده) و همچنین میانگین درآمد و حتی به طور میانگین نابرابری کاهش یافته و شاخص های اقتصادی _ اجتماعی در حوزه آموزش، سلامت در حوزه دسترسی ها و در حوزه زیرساخت های مثل آب، برق، گاز، تلفن، راه، اینترنت بهبود پیدا کرده باشه ولی چرا ما شاهد این نیستیم که احیانا یک جهش به سمت پیشرفت داشته باشیم؟ اساسا روحیه کنشگری جمعی، روحیه نوع دوستی، روحیه میل به پیشرفت بحث ریسک پذیری و پرهیز از تنبلی و میل به پیشرفت و آرمان گرایی برای رسیدن به اهداف این ها بحث هایی هست که هم به لحاظ فرهنگی_ اجتماعی و به لحاظ اقتصادی قابل بحث هست.

گزارش کوتاهی هست که مرکز پژوهش های مجلس منتشر کرده که چرا فقط برخی کشورها موفق به رشد تولید و فرار از فقر می شوند و روی تجربه چین تاکید خوبی می کند؛ می گوید که اگر ما بخواهیم علل فقر را مطرح کنیم باید به نقش فرهنگ، نقش نظام سیاسی و همچنین راهبردهای اساسی و گزینه های سیاستی استفاده کنیم و باید این نقش ها را جدی بگیریم. به عنوان مثال اینکه آیا ما با تکیه بر دولت می خواهیم مسیر توسعه را طی کنیم یا از طریق صادرات منابع طبیعی و خام فروشی نفت و یا دریافت کمک های خارجی مثلا اینکه سرمایه و تکنولوژی خارجی بیاید یا اینکه نه نهایتا بازار خودش قرار است مسئله ما را حل بکند خب طبیعتا هرکدام از این سیاست هایی که نتواند ما را در مسیر درست هم افزایی اقتصاد و فرهنگ و سیاست گذاری صحیح و فرهنگی اجماع نخبگانی ما را قرار بدهد در آن مسیر نمی توانیم در واقع از آن دام فقر و توسعه نیافتگی نجات پیدا کنیم.

قبل از انقلاب فقر پیله ای بود ولی فقر کنونی آنگونه نیست. آیا اگر روند اینگونه پیش برود خدایی ناکرده به حضیض پیلگی سقوط خواهیم کرد؟

بله فقر در قبل از انقلاب ماهیت به اصطلاح بین نسلی داشت افراد در دام فقر گرفتار بودند. به عبارت دیگر به واسطه محرومیت از فرصت های مناسبی مثلا در حوزه آموزش یا سلامت یا زیرساخت ها اینها در چنبره فقر گرفتار بودند و از این جهت اگر پدری هم کارگر بود گویی فرزند هم محکوم به کارگر بودن بود یا اگر پدری در روستا زندگی می کرد فرزند هم در واقع شرایط آنچنان مطلوبی برای اینکه خودش را از آن محرومیت های محیط روستا نجات دهد نداشت و به همین خاطر این فقر در خانواده روستایی و در خانواده کشاورز و در خانواده بیماران و در خانواده طبقات ضعیف به اصطلاح ماندگار میشد و حالت پیله ای و بین نسلی پیدا می کرد ولی الآن ماهیت فقر متفاوت شده است.

الان در کشور ما نسبت فقر در کسانی که صاحب سرمایه مالی یا فیزیکی هستند در مقایسه با کسانی که دارای سرمایه انسانی هستند اعم از نیروی فکر یا نیروی کار این چگونه است؟ یک واقعیت هست که در شرایط تورمی معروف است که تورم فقیر را فقیرتر و غنی را غنی تر می کند. این واقعیت هست که ثروت و دارایی نقش اصلی را در نجات فرد از وضعیت اصطلاحا گرفتاری در چنبره فقر ایفا می کند به همین خاطر در خصوص سهم بری عادلانه عوامل و به طور مشخص ارتقای سهم نیروی انسانی در اقتصاد یک مانع جدی بوجود می آید.

مثلا در دو یا سه سال اخیر که ما شاهد تورم بیش از 40% بودیم مشاهده می کنیم مثلا یک کارمند خودش ممکن است در سال 70 ملییون کمتر یا بیشتر درآمد داشته باشد ولی اگر این کارمند مستاجر باشد در مقایسه با کارمندی که خانه داشته وضعیتشان از لحاظ اقتصادی شدیدا متفاوت شده چرا چون خانه ارزشش در این سه سال فرضا شده 4 برابر ولی آن کسی که این دارایی را نداشته الان اگر قرار بوده در 10 سال آینده خانه دار بشود ممکن است این فاصله الآن 30 سال شده باشد و از این جهت این فرد شدیدا در معرض فرو افتادن به آن تله فقر هست و به واسطه همین است که تورم یکی از اصلی ترین عواملی هست که شدت فقر را بیشتر می کند.

هیچ نهادی صفر تا صد مسئله فقر را به عهده نمی‌گیرد!

تا چه حد نظام های سوسیال دموکرات را در کاهش فقر عینی موفق می دانید؟ آیا قابلیت الگو شدن را دارند یا نه؟

کشورهایی که به اصطلاح سوسیال دموکرات هستند از یک طرف به لحاظی ایدئولوژی سیاسی چپ را دارند و از آن طرف در واقع در راستای مسیر نظام سرمایه داری باتوجه به مفهوم عدالت اجتماعی در صدد بر می آیند که مسئله فقر را از بین ببرند. به لحاظ ایدئولوژیک یک تفاوت های معنی داری بین نظام های «سوسیال دموکرات» و نظام «جمهوری اسلامی» وجود دارد، یک واقعیتی هست که مثلا نظام های سوسیال دموکرات به سمت جهتگیری های دولت های رفاه یا خود چین به لحاظ ایدئولوژیک تفکر به اصطلاح حزب کمونیسم هنوز پابرجاست ولی اصلاحات گسترده ای در عرصه بازار و جهتگیری های نظام لیبرالیستی برداشته. اینها دلالت برای ما دارند به عنوان مثال در کشور اسکاندیناوی ما شاهد هستیم که ضریب جینی در بعضی کشورها تا حدود 0.25 هست، خدمات و امکانات و زیرساخت هایی که به خصوص در حوزه آموزش و سلامت و نظام یارانه ها در این کشورها موجود هست بسیار می تواند دلالت هایی داشته باشد ولی ما می توانیم بر اساس آن پلتفرم و الگوی بومی خودمان کار را شروع بکنیم اما از آنها هم از دستاورد هاشان استفاده کنیم که حتی براساس منطق و متدولوژی خودش قابل استفاده است.

آیا طبق این شاخص در سال 97 با میانگین 1.5 میلیون تومان زندگی چهار نفری بالای خط فقر نسبی بوده است؟

همانطور که می فرمایید واقعا اینکه ما بیاییم و این اعداد را مثلا فرض کنیم که برای سال 97، مبلغ 1.5 میلیون تومان را برای خانوار 4 نفره خط فقر برابر بگیریم در خوشه اول یعنی تهران و البرز واقعا با یک منطق ساده اجتماعی و روانی می بینیم این اعداد قابل خدشه هست به همین خاطر در خصوص متدولوژی محاسبه خط فقر مجادلات زیادی وجود دارد و به همین جهت در واقع این محاسبه ای که مرکز پژوهش های مجلس انجام داده (براساس حداقل نیازهای اساسی) این را می شود بحث فنی کرد. اگر بخواهیم بیاییم مسئله مسکن را وارد بحث کنیم اینکه فردی مستأجر باشد یا مالک و اگر مستاجر هستید براساس آن نرخ تورمی که مثلا از سال 97 تا 99 داشتیم فاصله بین خانه دار شدن او مثلا با نرخ تورم سال 95 و 96 در مقایسه با سال های 97 تا 99 چگونه هست؟ می بینیم که به لحاظ متدلوژی این شاخص مخدوش می شود و از این جهت واقعیت این هست که ما یک مبنا که مورد دفاع عموم باشد در این حوزه نداریم و از این جهت هست که یکی می گوید برای سال 99، مبلغ 10 میلیون تومان و دیگری آن را مخدوش می داند و الی آخر.

این مباحث نیازمند شکل گیری یک گفتمان ملی هست که ما مسئله فقر و شاخص های آن و توزیع درآمد و رابطه بین آنها و جهتگیری به سمت الگوی صحیح فقرزدایی را به عنوان یک گفتمان ملی دنبال کنیم.

به نظر من به طور میانگین در طول 42 سال پس از انقلاب به طور میانگین ما شاهد هستیم که فقر آن ماهیت پایدار ماندن در یک خانوار و بین نسلی شدن و پیله ای شدن را از دست داده و به طور میانگین وقتی که ما زیرساخت های آموزش عمومی و عالی، سلامت، زیرساخت های فیزیکی مثل آب، برق، گاز، مخابرات، اینترنت، راه و سایر مولفه ها را بتوانیم طوری فراهم کنیم که دسترسی مناسبی برای نسل های بعدی در جهت خروج آن دور باطل فقر داشته باشند نتیجه کلی اش به این سمت هست که بهبود پیدا کرده است.

ولی واقعیتی هست که به خصوص در تورم های فاحش و ابرتورم ها وقتی این تورم ها با رکود تورمی همراه می شود که یکی از نمونه های آن مربوط به سال 97 تا 99 است، این باعث می شود آن مسیر کلی که این 42 سال طی شده به شدت مخدوش شود و الان واقعیت این هست که توی دو یا سه سال گذشته ما دچار جهتگیری منفی شدیم که می طلبد مسئولیت حکمرانان در عرصه فقرزدایی و محرومیت زدایی جهت گیری های راهبردی متفاوتی بشود که قابل بحث هست و کارهایی هم شده اما سرعت رشد اقتصادی چین در حدود 30 سال گذشته از 1991 به این طرف حتما برای ما درس آموز است.

نظریه اقتصاد مقاومتی و دستاوردهای بشری در این رابطه چگونه است؟

مبنای نظریه اقتصاد مقاومتی ما در مکتب فکری اهل بیت(ع) وجود دارد فقط کافی است که دستاوردهای بشری را هم لحاظ کنیم، مثلا دستاوردهای چین یا جنوب شرقی آسیا و حتی برخی کشورهای همسایه چه بسا ترکیه و حتی تجاربی که در غرب وجود دارد به خصوص در کشورهای اسکاندیناوی و شمال اروپا و حتی در آفریقا (مثل آفریقای جنوبی) کاملا قابل استفاده هست ولی به لحاظ متدلوژیک باید تفاوت آن تئوری اجتماعی و مدل ذهنی جامعه و بعد آن مدل هایی که به عنوان دستاورد بشری استفاده می شود این تفاوت درک شود تا بتوانیم مسیر اقتصاد مقاومتی را مبتنی بر آن شالوده فکری بنیان بگذاریم.

یکی از بهترین کارهایی که می شود کرد این است که ما آن روند انتظارات تورمی رو به بالا را از بین ببریم که خب این مجموعه سیاست هایی که قرار هست که ما را به این سمت هدایت کند روش بحث های زیادی هست ساده ترینش این هست که ما متغیرهای درونی اقتصاد را که قابلیت کنترل دارند آن ها را مبنا قرار بدهیم نه متغیرهای خارجی احیانا سیاسی و احیانا موهومی، مفاهیمی مثل برجام که این حجم از سرمایه خارجی و تکنولوژی باید بیاید تا ما بتوانیم مسئله ای به نام فقر یا توسعه را حل کنیم، این جهتگیری ها باید اصلاح شود.

برجام تنها گشایشش مربوط به سالهای 95 و 96 هست مثلا فروش نفت ما را به 2.6 یا 2.7 میلیون بشکه در روز و مثلا نرخ رشد بالای 11 یا 12 % برای ما داشته. اما از سال 97 به این طرف تورم لجام گسیخته که به طور میانگین وزن خودش بالای 40 هست که برای دهک های پایین شاهد بیش از 70 % هست و برای بعضی مواد اولیه تا بیش از 300 % هست اینها باعث شده عملا به واسطه این شرایط هم فقر هم نابرابری وضعیت فوق العاده بدتری به خصوص در سه سال گذشته داشته باشیم. از این جهت می طلبد که ما یک تجدید نظر اساسی در خصوص آن متغیرهای اصلی قابل کنترل اقتصاد در طرف عرضه و تقاضا و در طرف سیاست های پولی داشته باشیم.

گفتیم خط فقر مطلق آن مقدار درآمدی است که برای تامین حداقل نیازهای افراد مثل خوراک و پوشاک و مسکن لازم هست و یا حداقل شرایطی مثل حداقل میزان درآمد، تحصیلات، مسکن که عدم تأمیتش موجب می شود فرد به عنوان فقیر در نظر گرفته شود.

خط فقر نسبی هم به صورت درصد معینی از درآمد جامعه یا میانگین درآمد جامعه و یا به شکل یک مرز درآمدی هست که درصد معین از افراد جامعه پایین تر از آن قرار می گیرند.

نظام پرداخت دستمزد در ایران تا حد زیاد با مسئله نابرابری ارتباط دارد. ما اساسا وقتی که به ضریب همبستگی آنچه که بین بهره وری و میزان عایدی می پردازیم وضعیت ایران اصلا قابل دفاع نیست؛ به عبارت دیگر آنچه شما هم در محیط اداری شاهد هستید می بینید که مثلا اگر کارمندی حتی سه برابر دیگری هم ارباب رجوع راه بندازد یا یک مامور نظافتی تا سه برابر دیگری هم نظافت کند این ها تفاوت دریافتی شان خیلی معنی دار نیست. اگر همین را ببریم کارخانه می بینیم باز اگرچه بهتر از سیستم اداری هست اما باز هم آن تفاوت خیلی معنی دار نیست و آن همبستگی خیلی اندک هست.

آنچه تحت عنوان بازدهی مطرح است و همچنین عایدی در بند چهارم سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی در خصوص ارتقاء سهم نیروی انسانی در آن نظامِ سهم بریِ عادلانه عوامل و طبیعتا افزایش بهره وری و خلاقیت مبتنی بر آنچه در بند دو تحت عنوان اقتصاد دانش بنیان هست به اضافه سایر مولفه ها یکی از ضروری ترین نیازها هست که در نظام مدیریتی کشور چه در عرصه دولتی چه در عرصه خصوصی (به خصوص در عرصه دولتی) ما نیازمند این هستیم. جالب است بدانید یک مبنای جدی در دین ما وجود دارد که امام صادق(ع) می فرماید که «مَنْ آجَرَ نفسَهُ فقد حَظَرَ على نفسِهِ الرِّزْقَ.» (كسى كه خود را اجير [ديگرى] كند، مانع روزى خود شده است)، و ما الان نه تنها روحیه اجیر بودن و روحیه کارمندی و کارگری در اقتصاد بالا هست بلکه همان کارمند و کارگر هم در واقع بازدهی و عملکردشان شدیدا مخدوش هست و از این جهت نیاز به تحول اساسی در نظام بهره وری کشور داریم.

راهبردهای کلان محرومیت زدایی و کاهش فقر چیست؟

اگر بخواهیم در عرصه حکمرانی و مسئله جدی به نام راهبردهای کلان در خصوص محرومیت زدایی و کاهش فقر و نابرابری حرکت بکنیم نیاز هست که یک مجموعه ای از سیاست های کلی تحت عنوان یک سند یا نقشه جامع محرومیت زدایی و کاهش فقر و نابرابری داشته باشیم. برای شروع ما نیازمند یک نظام شناسایی دهک ها هستیم، هرکس هم به لحاظ مولفه های اقتصادی و هم به لحاظ مولفه های اجتماعی (مثلا در مولفه های اقتصادی لحاظ دارایی و ترکیب دارایی و در مولفه های اجتماعی هم به لحاظ تحصیلات، شغل، وضعیت سلامت، ارکان خانواده و…) اینها باید پایش بشوند و دهک به طور دقیق صدک مشخصی که در آن هستند دقیقا مشخص شود تا بتوانیم تکلیفمان را در خصوص سازوکار هدفمند و روشمند و زمان مند از این دهک های پایین جامعه داشته باشیم.

شفافیت و نظام شناسایی دهک ها در کشور را به عنوان جامعه نخبگانی مطالبه کنیم

در برنامه های توسعه دولت ها موظف بودند تلاش های زیادی بکنند اما برعکس کوتاهی های فوق العاده زیادی شده و به همین خاطر یکی از عرصه هایی که می توانیم به عنوان جامعه نخبگانی مطالبه کنیم مسئله ای هست به نام شفافیت و نظام شناسایی دهک ها در کشور.

کار دومی که باید کرد در واقع همان تعیین تکلیف نظام مداخله دولت در عرصه تعدیل ثروت و عدالت اجتماعی و اقتصادی هست. اگر باید مالیاتی گرفته شود تکلیف پایه های مالیاتی، اصابت مالیاتی، عدالت افقی مالیاتی، عدالت عمودی از یک طرف و اگر قرار است یارانه داده شود تکلیف این یارانه باید به چه کسانی با چه منطقی و به چه ترتیبی با چه ترکیبی و در چه بازه زمانی داده شود؟ اینها باید در نظام جامعه بیاید.

یکی از کارهای اصلی این است که ما بیاییم و برکالاهای لوکس هم مالیات وضع شود و هم در خصوص واردات تعرفه بالاتر وضع شود و همچنین منابع درآمدی که حاصل از انواع رانت ها هستش و انواع زمینه های رانت آلود در عرصه بازار پول، در عرصه بازار سرمایه، در عرصه زمین، در عرصه تجارت خارجی، قاچاق و در عرصه منابع عمده مثل دریا و جنگل و صنایع اصلی مادر مثل فولاد، پتروشیمی و پالایشگاه و غیره اینها باید تعیین تکلیف بشوند.

به طور مشخص مسئله ای به نام اجرای سیاست های کلی اصل 44 و سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی که طبیعتا با خصوصی سازی خیلی فاصله دارد چون منطقش منطق مردمی سازی اقتصاد هست نه خصوصی سازی. حتما می شود کارهایی کرد، منابعی را آزاد کرد، الان هم در واقع منابعی را ذیل خودِ نهادهای وابسته به رهبری شاهد هستیم، در ستاد اجرایی فرمان امام، درون بنیاد برکت و همچنین در بنیاد مستضعفان، درون بنیاد علوی، حتی آستان قدس رضوی و سایر نهادها و همچنین خود دولت مناطق محروم همچنین قرارگاه پیشرفت و آبادانی بسیج سازندگی سپاه کارهایی می شود اما آنجا هم اختلالاتی وجود دارد مثلا همپوشانی ها و خلأ ها، مسئله کارآیی و اثربخشی، مسئله توانمندسازی و احیانا مردمی سازی و آنها هم ده ها مسئله ای هست که در جای خودش می شود در آسیب شناسی سیاست های محرومیت زدایی به آنها بپردازیم.

متولی مبارزه با مساله فقر کیست؟

در خصوص سایر سیاست ها از قبیل تامین فرصت های برابر برای شکوفایی استعدادها و همچنین تامین زیرساخت هایی سخت افزاری و نرم افزاری برای این که دهک های پایینی جامعه از حد نصابی از حقوق اساسی شان برخوردار بشوند ما در عرصه الگوی جامعه و آن نقشه جامع محرومیت زدایی چه باید بکنیم؟ آنچه مسلم است اینکه هم نظام تامین اجتماعی و بیمه ای و حمایتی و هم نظام آموزشی به خصوص آموزش های عمومی و هم نظام سلامت همه اینها مولفه های اساسی هستند که می توانند بستر جلوگیری از بین نسلی شدن فقر را فراهم کنند و زمینه عدالت اجتماعی_ اقتصادی را در زمینه ارتقای عدالت فراهم کنند.

تاسف بزرگ، هیچ نهادی که صفر تا صد مسئله فقر را به عهده بگیرد وجود ندارد

تاسف بزرگ این هست که هیچ نهادی که صفر تا صد مسئله فقر را به عهده بگیرد وجود ندارد. الان مثلا ما یک معاونت در مناطق محروم در ریاست جمهوری داریم که تا آنجایی که من می دانم به لحاظ حقوقی به هیچ وجه پاسخگو نیست و ساختارش شدیدا بروکرات و متصلب و غیرکارآمد و ناشفاف هست. نهادهای دیگری که در مجموعه دولت احیانا کارهایی ممکن است بکنند مثل وزارت کار و رفاه و تعاون اجتماعی و احیانا وزارتخانه هایی مثل جهاد کشاورزی و وزارت کشور تا آنجایی که من می دانم هیچ کدامشان به عنوان متولی این امر محسوب نمی شوند. در زیرمجموعه رهبری نهادهای ستاد اجرایی فرمان امام، بنیاد مستضعفان، قرارگاه پیشرفت و آبادانی سپاه و بسیج سازندگی حتی آستان قدس رضوی حتی کمیته امداد اینها نهادهایی هستند که دارند تلاش هایی می کنند که طبیعتا اینها مسائل خاص خودشان را دارند و کسی از آنها رأسا متولی این امر نیست.

دولت آینده باید نسبت خودش را از حیث حکمرانی با مسئله فقر و نابرابری مشخص کند

فکر می کنم دولت جدیدی که سر کار بیاد یکی از اصلی ترین و ضروری ترین مسائلی که باید به آن بپردازد همین هست که نسبت خودش را از حیث حکمرانی با مسئله فقر و نابرابری مشخص کند هم به لحاظ برنامه و راهبرد هم به لحاظ تیم اجرایی هماهنگ و قوی و سالم برای اجرای آن.

نامزدی که برای فقرزدایی و نابرابری اقتصادی اجتماعی برنامه ندارد و تیم ندارد باید تردید کرد در سایر شعارهایش

یکی از کارهای اصلی همین است که ما به عنوان جامعه نخبگانی از دولت جدیدی که قرار است روی کار بیاد مطالبه کنیم؛ یعنی اگر یک نامزد ریاست جمهوری می خواهد بیاید ولی برای فقرزدایی و نابرابری اقتصادی اجتماعی برنامه ندارد و تیم ندارد باید تردید کرد در سایر شعارهایش.

انتهای پیام/

 

روابط عمومی بسیج اساتید استان اصفهان

افزودن دیدگاه جدید

About text formats

Restricted HTML

  • تگ‌های HTML مجاز: <a href hreflang> <em> <strong> <cite> <blockquote cite> <code> <ul type> <ol start type> <li> <dl> <dt> <dd> <h2 id> <h3 id> <h4 id> <h5 id> <h6 id>
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • Web page addresses and email addresses turn into links automatically.