شهید چمران؛ سردار راستین اندیشکده علی(ع)
شهید چمران؛ سردار راستین اندیشکده علی(ع)
به گزارش روابط عمومی سازمان بسیج اساتید کشور، شهید مصطفی چمران، مردی که گمنامی را در اوج پُرنامی با خود به همراه کرده بود. اکنون با گذشت ۳۹ سال از شهادت او، هنوز بر دریای پرنامی، گمنام میدرخشد و شاید این همان چیزی بود که در نیایشهایش از خدا خواسته بود. او دکترای فیزیک هستهای دارد، اما از دنیا دست شسته، به میان محرومان و ستمدیدگان میآید تا راه خویش را در گذرگاه زندگی بیابد. اندیشههای چمران، در نهانخانه دل، پنهان شدهاند و اندکی بیشتر از آن همه دریاهای بیکران اندیشهاش در دست نیست.
چمران، آموزگار گمنامیها در مسیر جهاد و شهادت است. چمران مرد کارآمدی و میدان عمل است.
اندیشکده چمران، رزمگاه حادثه است و هنرستان عشقبازی درویشگونههای علیوار در کوهها و دشتها و بیابانها، از دانشگاه تهران تا بلندیهای کالیفرنیا، از صحرای سینا تا صور، از کوههای پاوه تا دشت دهلاویه که خونینگاه رقص مستانه شهادت وی را ببینند آنگاه که با هستی و وجود خویش وداع آوازی سر میدهد و بر آهنگ گلولهها بعثی، زیباترین رقص خون را به شهادت بنشاند. اسلام شیعیش در گذرگاه خویش، انسانهایی را پرورش میدهد که زاییده دردند و حرمان، با خروشی غیرتمند و بیباک و اندیشههایی پاک و بیآلایش که هر چه بزرگتر شوند، باز هم سادگیشان، آنان را نه بر زور و زر و نیرنگ که خروش بر ستم است و خواهان دادگری...
کسانی که اسلامشان و علیگونگیشان نه بر اختلافهای فرقهای دامن میزند که بر یکپارچگی امت واحده میخوانند و نه بر تفسیرها و تأویلها مینگرند که بر اصالت پندار، گفتار و کردار مینگرند تا اندیشگاه مکتب چه چیزی را بیان داشته است. اینجاست که آنان نه در بند تحجر و عقبماندگی میمانند و نه بر مدار روشنفکرانههای غربگرایانه و شرقگرایانه میرقصند. اینان، پهلوانانی هستند که بیش از هر چیز آزادگی را بر مدار یکتاپرستی خروشنده برای برکندن ریشههای ستم و برپایی داد، به رقص واداشتهاند. آنگاه که در اوج تنهاییشان با قلب خود به راز و نیاز میپردازند و بر کسی منتی ندارند، اینجا، قلب میسوزد، اشک میجوشد، وجود خاكستر میشود و احساس سخن میگوید.
در دیدگاه آنان حقیقت امر اینجاست كه فلسفه مادی به هیچوجه قادر نیست كه این احساس درونی، این اشراق، این عرفان را بفهمد و توجیه كند. اصولاً درصدد فهم آن نیست، این دنیای دیگری است و اینجاست که پهلوان، چونان روشنفکران، خود را در بند قهوهخانههای نمیسازد که بنشینند، پا روی پا بیندازند، روزنامه بخوانند و از سختیها و ستمهایی که به ناروا بر انسانها میرود بگویند و بگریند؛ بلکه خود را به معرکه میآورند تا اگر نمیتوانند برای آنان کاری کنند، حداقل در کنار آنان باشند.
آنان اعتقاد دارند كه خدای بزرگ، انسان را به اندازه درد و رنجی كه در راه خدا تحمل كرده است پاداش میدهد و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است كه در این راه تحمل كرده است و میبینیم كه مردان خدا بیش از هر كس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شدهاند، علی(ع) بزرگ را بنگرید كه خدای درد است، كه گویی بندبند وجودش با درد و رنج جوش خورده است، حسین(ع) را نظاره كنید كه در دریایی از درد و شكنجه فرو رفت، كه نظیر آن در عالم دیده نشده است، و زینب كبری(س) را ببینید كه با درد و رنج انس گرفته است.
آنها میگویند: خوش دارم هیچكس مرا نشناسد، هیچكس از غمها و دردهایم آگاهی نداشته باشد، هیچكس از راز و نیازهای شبانهام نفهمد، هیچكس اشكهای سوزانم را در نیمههای شب نبیند، هیچكس به من محبت نكند، هیچكس به من توجه نكند، جز خدا كسی را نداشته باشم، جز خدا با كسی راز و نیاز نكنم، جز خدا انیسی نداشته باشم، جز خدا به كسی پناه نبرم و آنگاه انقلابی را مییابند که مردمان را به میدان آورده است.
اما او کیست؟ در دنیا انسانهایی یافت میشوند كه عمق دیدشان با دیگران تفاوت دارد، به لذات مادی دنیا راضی نمیشوند، به مال و جاه و اولاد علاقه چندانی ندارند، به آروزهای زودگذر دل نمیبندند و بهطور كلی اسیر دنیا نمیشوند، ولی در عین حال به «خود» و به «من» علاقهمندند. «منِ» آنها والامقام است و خواستههایی والا دارد و هیچگاه خود را سرگرم بازیچههای دنیا نمیكند، آرزوهایی آن آسمانی و خدایی است، به بینهایت و ابدیت اتصال دارد و همه دنیا را در بر میگیرد، از معراج روح سیراب میشود و در بُعدی روحانی و خدایی سیر میكند، ولی به هر حال رنگی از خودخواهی و خودبینی در آن وجود دارد…
البته هستند معدود كسانی كه از این خودخواهی هم میگذرند و آنچنان در خدا محو میشوند كه دیگر «خود» و «من» نمیبیند و با همه وجود به درجه وحدت میرسند... اینجا سخن از موقعی است كه آدمی در برابر تجربهای سخت قرار میگیرد و مرگ بر او مسلم میشود و به راستی دست از جهان میشوید، با همه دنیا و مافیها وداع میکند، همه خودخواهیهایش ریخته میشود، به پوچی زندگی و آرزوهای زودگذرش آگاه میشود، آسمان رنگ دیگری به خود میگیرد، زمین جلوه دیگری مییابد؛ گذشتهها همچون خیال از نظر آدمی میگذرد، دشمنیها، كینهها، حسادتها، كوتهنظریها، خودخواهیها، غرورها، خواستهها، آرزوها، همه پوچ و بیمعنی مینمایند؛ آدم میماند و خدا كه ماورای این زمین و زمان است و بقیه بازیچه است، مسخره است، بیمعنی است….
انسان در اینجاست كه كاملاً خود را به خدا میدهد و از همهچیز خود، حتی غرور و منِ «خود» در میگذرد، میداند و اطمینان حاصل میكند كه همه آنها به باد رفتهاند و نابود شدهاند و دیگر نیستند و بیمعنی و پوچ بودند و دیگر باز نمیگردند… احساس شرم از آن همه كودكی و آن آرزوهای بچگانه و خواستههای پست كه قبلاً داشته است. احساس اینكه به عقلی كلیتر پی برده و به حقایق بزرگی عملاً رسیده است. بنابراین، معیارها در نظر انسان تغییر پیدا میكند، از پوچیها و مسخرهها صرفنظر میكند و خواستههایش در بعدی عمیقتر و وسیعتر جاری میگردد. احساس اینكه او و همه او متعلق به خداست، او از همه چیز خود درگذشته است و اگر دوباره به دنیا آمده، فقط به خواست و اراده خدا بوده است، بنابراین او برای خود چیزی و وجودی ندارد، هر چه هست اراده و مشیت خداست و او فقط باید به خاطر خدا و در راه خدا قدم بردارد و سراسر وجود خود را وقف خدا کند و بس…
این حالات كه در تجربهای كوتاه و سریع به انسان دست میدهد، با نتیجه سالها عبادت و ریاضت و مطالعه و تحقیق برابری میكند، و آنچنان آدمی را منقلب میکند كه انسانی جدید و بازساخته به وجود میآورد…
انسانی میتواند زندگی حقیقی داشته باشد كه اسیر و برده زندگی نشود، هیچ چیز حتی خود زندگی، او را به قید و بند اسارت و ذلت نكشاند، آزاد و مختار باشد و تا وقتی كه زنده است با افتخار و شرف زندگی كند و هنگامی كه مرگ فرا رسید، آن را با آغوش باز بپذیرد كه خود مبدأ حیات اخروی و تكامل بزرگتر و مهمتری است.
این انسان تا وقتی كه زنده است به راستی زندگی میكند، آقا و سرور خود میباشد، از موجودیت خود ذلت میبرد و جسم مادی او وسیلهای برای روح او و شخصیت انسانی اوست و چون از مرگ نمیترسد قدرتمند است و دیگران در مقابل اراده او تعظیم میكنند.
آن چه از چمران برای ما مانده است، چمران را انسانی میبینم که پر از درد است. او اسلام شیعی را به عینیت اسلام شیعی و اصالت آن پذیرفته و در دریای علی(ع) و تشیع او غوطهور است. اسلام شیعی او، تفسیر و تأویلی ندارد؛ او در دعای کمیل علی(ع)، ذوب شده است. علی(ع) و تشیع برای او همان است که هست. نه چیزی بیش نه چیزی کم. همین مقدار از اسلام شیعی، او را به جایگاه دانشمندی عارفمسلک مینشاند که هر جا فریاد دردمندی بلند است، خود را به آن جا میرساند تا در کنارش باشد و از درد و حرمان بسوزد و بگدازد.
چمران، شیفته مردانی چون امام موسی صدر و امام خمینی میشود؛ چرا که آنان را ذوب در اسلام علی(ع) میبیند. او قرار نیست چیزی بر اندیشگاه شیعه بیفزاید که قرار است تا در این اندیشگاه، پاسداری راستین باشد که با خون خویش، آن را آبیاری کند. او آمده است تا تشیع را در زبان و گفتار، که در کردار خویش به جهان مانده در ستم نمایش دهد و این جاست که سردار پر افتخار اسلام میشود.
انتهای پیام/
منبع: خبرگزاری بینالمللی قرآن
افزودن دیدگاه جدید