مقصود از «ذات ظلمانی تمدن غرب»
مقصود از «ذات ظلمانی تمدن غرب»
به گزارش روابط عمومی و مرکز رسانهای نهضت استادی بسیج (ناب)، مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی از زاویه نگاه ذات گرایانه آیتالله خامنه ای به موضوع حقیقت و باطن تمدن غرب پرداخته است.
در این متن یادداشت این استاد دانشگاه آمده است:
آیت الله خامنهای در سخنرانی اخیر خویش گفت تمدن غرب، «ذات ظلمانی و وحشی» دارد و «جاهلیت مدرن» است، هرچند علم و فناوری را به آن میپوشانند و با تعبیرات آدموار و چهره به ظاهر انسانوار، آن را پنهان میکنند. این تمدن، حتى ملتهای درون خودش را نیز بیچاره کرده است؛ چنانکه اکنون بعد از چند قرن که از رنسانس میگذرد، «نابرابری» و «فقر» و «بی عدالتی» و «افسار گسیختگی خجلت آور اخلاقی» در کشورهای اروپایی و در آمریکا، مشاهده میشود. «طبیعت» این تمدن، همین است (آیت الله خامنهای، در سخنرانی به مناسبت سالروز ولادت پیامبر اعظم و امام صادق، ۱۳ آبان ۱۳۹۶).
[۱]. «ظلمت» چیست؟ آیا در اینجا، به زبان مجاز سخن گفته شده است یا حقیقتی در میان است؟! تعابير «ظلمت» و «نور»، در قرآن کریم نیز به کار رفته و این کاربردها، در معنای مجازی نبوده اند. به این ترتیب، غير مؤمن در میان «ظلمت افکاری» که از سوی «هواهای نفسانی»، «خیال های باطل» و «احساسات شوم» بر او هجوم می آورند، قرار دارد( تفسير الميزان، ج ۲، ص ٤۳۹). به بیان دیگر، باید گفت «طینت سعادت»، نور و «طینت شقاوت»، ظلمت است. قرآن کریم هم اغلب، «علم» و «هدایت» را نور مینامد، همچنانکه «ایمان» را زندگی میخواند. از آن جمله میفرماید(همان، ج ۸، ص ۱۳۰):
الله ولى الذين آمنوا یخرجهم من الظلمات إلى النور والذين كفروا أولياؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور إلى الظلمات (بقره: ۲۵۷)
خداوند، سرور کسانی است که ایمان آورده اند، آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در میبرد؛ و[لی] کسانی که کفر ورزیده اند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند که آنان را از روشنایی، به سوی تاریکیها به در میبرند.
[۲]. تمدنها، ظاهری دارند و باطنی. آنچه که در نظر نخست، نمایان است، «ظواهر» و «نمودها» و «تجلیات» هستند، در حالی که این لایه، فرع بر «باطن» و «ذات» و «سرشت» است. باید از ظاهر عبور کرد و به باطن دست یافت. حکم حقیقی درباره واقعیتها، حکمی است که به باطن و ذات آنها تعلق میگیرند، وگرنه چه بسا احکام ظاهری، غلط انداز باشند.
[۳]. حکمای اسلامی متقدم نیز معتقد بودند که واقعیتها، «طبع» دارند و برحسب «طبع» خویش عمل می کنند. بر این اساس، فهم حقیقی واقعیتها نیز عبارت بود از فهم «طبع» آنها. تمدنها نیز که شخصیت دارند، از «طبع» برخوردارند و مطابق اقتضای طبع خویش عمل میکنند. نمودهای عینی تمدن غرب که اکنون به آشکارترین صورت، محسوس شدهاند، از خصایص و اوصاف طبعي تمدن غرب حکایت میکنند.
[4]. پس تمدنی که حاصل اعراض از ذکر خدای متعال است و به ارزشهای الهی، پشت کرده است، حقیقت و باطن ظلمانی دارد، نه نورانی. اگر پرده ظواهر را کنار زنیم و همه چیز را در « نسبت با خدای متعال مشاهده کنیم، به احکامی دست خواهیم یافت که از لایههای ظاهری عبور کرده و بر «ذات» و «طینت» اشياء و پدیدهها جاری میشوند. «نور» و «ظلمت»، اوصاف «باطن» اشیاء است، نه «ظاهر» شان، و کسانی که این مفاهیم و معارف را درک نمیکنند، انکارشان ریشه در حمل این مقولات بر ظواهر اشياء دارد. |
[5]. تمدن غرب، چیزی جز همین «ساختارهای اجتماعی» که در درون آن حاکم هستند، نیست. تمدن غرب، یک تاریخ چندصدساله است که اکنون به صورت ساختارهای برساخته در آمده است و این ساختارها، «برآیند» و « نتیجه» عینی آن تحولات و تطورات هستند. این ساختارها، «مبادی» و «روح» واحد دارند و تکههای به یکدیگر سنجاق شده نیستند. به عبارت دیگر، در طول تاریخ شکلگیری عالم تجدد، اجزاء و عناصر مختلف، به تدریج در کنار یکدیگر نشسته و واقعیتهای ساختاری کنونی را به وجود آوردهاند و این واقعیتها نیز چون «آبشخور» و «خاستگاه» واحد داشتهاند، «کلیت واحد»ی را شکل دادهاند که امروز، «تمدن غرب» خوانده میشود.
[6]. این که گفته شود تمدن غرب، «ذات ظلمانی» دارد، بدین معنی خواهد بود که موضع ما در برابر آن، « نفی» و « انکار» است؛ چراکه ذات واقعیت از خود آن،«جداشدنی» نیست، بلکه چیزی جز آن نیست، و اگر درباره تمدن غرب، چنین حکمی داریم، به ناچار، نمیتوانیم با آن بر سر مهر باشیم و آن را از خویش بدانیم. آری، راه بر «گرفتن» و «اخذ» و «گزینش»، بسته نیست، اما همه اینها، تنها معطوف به «عرضیات»، این تمدن هستند و نه «ذاتیات» آن.
[۷]. اما چگونه ممکن است بر «ذات ظلمانی»، «عرضيات غير ظلمانی» مترتب شوند؟! مگر ذات، هر عرضی را بر میتابد؟! و مگر نباید میان ذات و عرض، تناسب و تقارنی برقرار باشد؟! هر چیز در هر خاکی نمیروید و هر درختی، هر میوه ای نمیدهد، بلکه میان واقعیتها، قاعده سنخیت جاریست. اساس، همین است که گفته شد، اما نه با چنین اطلاق و عمومیتی. از این رو، همواره چنین نیست که میان «اصلها» و «فرعها» یا «مبادی» و «نتایج»، رابطه هویتی قهری برقرار باشد.
انتهای پیام/
افزودن دیدگاه جدید