ققنوس اسطورهای کهن سرزمین من
ققنوس اسطورهای کهن سرزمین من
به گزارش روابط عمومی بسیج اساتید استان لرستان، استاد بسیجی عزتالله سپهوند در یادداشتی به مناسبت شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی آوردهاست:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ (آل عمران۱۶۹)
خبر آنقدر بزرگ و سنگین است که بهت و بغض هر انسان آزاده ای را با سکوتی سهمگین در می آمیزد. شهادت، هنر مردان خداست. اما تو، ابَرمردِ معاصر! باید کمی بیشتر می ماندی!
با دو تکان دیگر دست تو سردار! ته ماندههای بی ریشهگی شیطان بزرگ نیز از جغرافیای قلب اسلام کنده می شد. برای تو که آمده بودی تا امت اسلام، عزیز بمانند و مردم ایران، بزرگ، این یک هنرنمایی، دیگر کمی زود بود.
برای تو که آمده بودی تا زمین و آسمان را به هم بدوزی که حلقهی وصل ملک و ملکوت باشی برای مظلومان مقتدر زمین، کمی زود بود این پرواز!
برای تو، ققنوس اسطورهای کهن سرزمین من! ای "جان، گشاده سوی بالا بالها /تن زده اندر زمین چنگالها" ! تا زمین خدا را از لوث وجود شیطان پاک کنی و آن را به مستضعفین جهان باز پس بدهی، این دل کندن از خاک، و سوختن و خندیدن در میان شعله های آتش، هنوز زود بود.
هنوز زود بود برای این که رهایمان کنی میان آسمان و زمین، میان بهت و بغض، میان ناله و سکوت، میان رفتن و ماندن، میان حماسه و مرثیه! اصلا میان این همه تعلیق!
اما؛ قلمها و قدمها و عَلَمهایمان را "الا بذکرالله تطمئن القلوب" به استواری فرامیخواند؛ این آیه دلداریمان میدهد که؛ آن روح الهی، نه رفته و نه مرده است؛او زنده است و حالا ماندنیتر و خواستنیتر شده است.
اصلاً این شهادت آن ماه بنی فاطمه را آفتاب تر کرده است و حالا "کی گفت که آن زنده ی جاوید بمُرد؟!" حالا، تو برای ما خودت را به یادگار گذاشتهای و میراث یک عمر مجاهدت و حماسهات را.
حالا ما ماندهایم بی تو و با تو! و یک دستِ انتقام الهی که باید از آستین مان بر آید و کاری بکند! هیچ یادم نمی رود آن روزی را که با هم برای پرچم سوختهی ایران گریستیم! امروز من و پرچم ایران در غم تو زانو به زمین زدهایم، اما دوباره به یاد تو بر میخیزیم.
سعادت و شهادتت مبارک حاج قاسم سلیمانی
(عزت الله سپه وند ۱۳ دیماه ۱۳۹۸)
افزودن دیدگاه جدید