بیانیه تحلیلی-راهبردی اساتید بسیجی دانشگاههای کشور
بیانیه تحلیلی-راهبردی اساتید بسیجی دانشگاههای کشور
به گزارش روابط عمومی سازمان بسیج اساتید کشور، اساتید بسیجی دانشگاههای کشور در پایان هجدهمین اجلاس بسیج اساتید کشور با انتشار یک بیانیه تحلیلی-راهبردی به کار خود پایان دادند.
متن این بیانیه در ادامه آمده است:
« در چهلمین سالگرد انقلاب کبیر اسلامی و همزمان با فتوحات منطقه ای بی نظیر نظام اسلامی در همراهی با جبهه مقاومت و در آستانه ورود به دهه پنجم و شکوفایی انقلاب اسلامی، از آنجا که جریان نفوذ و استحاله قصد دارد تصویری مغشوش، ناکارآمد و واژگون از واقعیات کشور ارائه دهد، استادان بسیجی کشور وظیفه خود می دانند نکاتی را با مدیران اجرائی، تقنینی و مسئولان فرهنگی- اجتماعی کشور و همه نخبگان دانشگاهی و حوزوی در میان گذاشته و از باب «انّ الذکری تنفع المؤمنین» مسائلی را یادآوری و بازگویی کنند.
جمهوری اسلامی ایران بی تردید در یک وضعیّت خطیر جنگ اقتصادی قرار دارد. به کارگیری واژه «جنگ» برای توصیف موقعیّت اقتصادی فی مابین یک یا چند دولت ملّت اگر تا پیش از خروج آمریکا از برجام و اعمال تحریم های همه جانبۀ اخیر بر ایران از نظر برخی تحلیل گران داخلی همچنان اغراق آلود می نمود اما در شرایط کنونی واقعیّتی مورد اذعان و اجماع ملّی است.
این درجه از صف آرایی و منازعۀ اقتصادی در مقیاس جهانی تاریخ تنش ها و هماوردی های اقتصادی دولت ملّت ها هم یک وضعیّت بی نظیر و بی سابقه را نشان می دهد. بالابردن درجۀ تحریم اقتصاد یک کشور به حداکثری ترین صورت قابل تصور از تحریم اقتصادی را با هیچ استعاره ای جز جنگ نمی توان توضیح داد. هرچند که رهبری معظم انقلاب اسلامی مدتها پیش از شرایط اجماع کنونی بر سر جنگ اقتصادی از استعارۀ جنگ برای توصیف هماوردی اقتصادی ایران و آمریکا استفاده کرده اند با اینحال فراگیر شدن درک جنگی از شرایط اقتصادی کشور علاوه بر روندتصاعدی و حداکثری تحریم های خارجی به علل دیگری هم مربوط است:
فرایندهای مرسوم امتیازدهی و امتیاز گیری های دیپلماتیک با حداکثریترین حدّ انعطاف قابل تصور از جانب یک کشور هیچ گشایش سیاسی یا اقتصادی را برای ایران در بر نداشته است و در نتیجه نوعی اجماع ملّی شکل گرفته است که حلّ و فصل جنگ اقتصادی دیگر از طریق پروژۀ صلح و یا حتّی آتش بس اقتصادی موقّت هم ممکن نیست. به عبارت دیگر رنگ باختن رؤیای صلح اقتصادی به زمینه ای برای پذیرش و درک واقعی تری از امر جنگ اقتصادی تبدیل شده است. تاکید متأخر رهبر انقلاب مبنی بر آنکه هرگز مذاکره ای در کار نیست این انگاره را قطعیت بخشیده است.
عدم باور به موقعیّت جنگی یا عدم باور به حلّ و فصل جنگ اقتصادی متأخّر از طریق پروژۀ صلح اقتصادی طی سالهای گذشته موجب شده که فرایند مقاوم سازی اقتصاد ملّی و آمادگی های اجرایی و اقتصادی متناسب با شرایط جنگی نیز به تأخیر بیفتد و جمهوری اسلامی خصوصا قوه مجریّه علی رغم شکل گیری اجماع حاکمیّتی-مردمی بر سر جنگ اقتصادی و لزوم اتخاذ راهبردهای مقاومتی و پدافندی اما تا حدود زیادی در انفعال مدیریّت و تصمیم گیری قرار داشته باشد. برآیند این وضعیّت انفعالی تشدید تخریب های اقتصادی و در نتیجه تشدید شرایط جنگی به بالاترین درجات آن است.
جمهوری اسلامی ایران علی رغم تجارب چهاردههای از هماوردی تحریمی با دشمن خصوصا در عرصه های اقتصادی و پیش بینی تشدید و پیچیدگی این شرایط اما به جهت بررسیهای آینده پژوهانه در خصوص تطوّرات تحریمی دشمن دچار کم کاری بوده و دانش رمزگشایی او از تحریم های اقتصادی و راه های مقابله با آن به اندازۀ دانش رمزگذاری تحریمی دشمن رشد نکرده است. در حالیکه در طرف دشمن علی رغم موقعیّت مسلّط تر اقتصادی شاهد طراحی های جدید و پیشرفته کردن روندهای تحریمی هستیم در طرف خود روندهای مواجهه و تحلیل همچنان مبتنی بر سنّت های رمزگشایانۀ دهههای گذشته است.
در سطح وجوه نمادین و رسانه ای جنگ اقتصادی نیز علی رغم تحوّلات چشمگیری که جبهه دشمن به وجود آمده و نیز نفوذ بسیار وسیعتری که از طریق شبکه های اجتماعی در افکار عمومی ایران پیدا کرده اما نظامات مواجهه همچنان کلاسیک و مبتنی بر شگردهای مرسوم روابط عمومی ادارات ایرانی باقی مانده است.
این ناکارآمدی مزمن در نظام مواجهۀ نمادین نظام با حملات نمادین دشمن به پیامدهای واقعی و اقتصادی جنگ اقتصادی ضریب روانی داده است. به نحوی که در بخش عمده ای از فضای افکار عمومی و نیز تلقّی نخبگانی کشور هم تصور اغراق آلودی نسبت به قدرت ضربه زنی دشمن پدید آمده و هم انگارۀ بسیار ضعیفی از توان مقاومت ملّی شکل گرفته است. این واقعیّت منجر شده که در برخی سطوح و لایه های افکار عمومی حتّی تلقّی قحطی اقتصادی و غذایی به وجود آید. در این چارچوب پذیرش شایعۀ قحطی آب و غذا و مواد لبنی و مواد شوینده را در برخی شهرهای بزرگ از سوی بدنه های مردمی و هجوم به خرید و ذخیره سازی این نوع از کالاها خصوصا آب معدنی را باید به عنوان یکی از نشانه های آسیب پذیری همه جانبۀ افکار عمومی در ایران در شرایط اخیر جنگ اقتصادی درک کرد.
پیرو فرمایشات امام خامنه ای مبنی بر اولویت توجه به جنگ اقتصادی در شرایط پیچیده اخیر کشور لازم است همه مسئولین به خود آرایش جنگی گرفته و خود را مهیای نبرد اقتصادی همه جانبه نمایند.
دچار «بنبست» نشدهایم و نباید «بحران کارآمدی» را به نظام نسبت داد؛ چون هیچ بنبستی وجود ندارد و نظام، همچنان از عهدۀ حلّ مسألهها و مشکلات برمیآید. باید میان ناکارآمدی اصل و کلّیّت حاکمیّت از یکسو، و وجود اختلال کارکردی در برخی نهادها و زیرمجموعههای آن، تفاوت قائل شد. این تفکیک و تمایز، نکتۀ دقیقیست که رهبر انقلاب نیز در تحلیل خویش، از آن غفلت نکرده است؛ چنانکه هر چند صدور فرمان آتشبهاختیار خطاب به نیروهای مؤمن انقلابی را مستند به این امر کردند که بخشهایی از حاکمیّت دچار اختلال و تعطیلی هستند، اما تصریح کردند که حرکت عمومی و کلّی انقلاب و نظام، پیشروانه و تکاملی است.
در جایی دیگر، ایشان تذکّر دادهاند که چنانچه پارهها و بخشهایی از نظام، حرکت و تلاش خود را با حرکت جهشوار نظام، هماهنگ نکنند، افکار عمومی، نقص و ضعف آنها را به پای نظام خواهند نوشت و چنین امری، ظلم و جفا به نظام اسلامی است.
ضمناً دچار «گسست میان مردم و نظام» نشدهایم و مردم از انقلاب، «عبور» نکرده و به این نتیجه نرسیدهاند که باید انقلاب و نظام را برانداخت؛ چنانکه حتّی اگر بخشهای از مردم، تجمع کنند و شعارهای تند سَر دهند و با از خود خشونت نشان دهند نیز نباید تصوّر کرد که خروش و خشمشان، ناظر به اصل انقلاب و نظام است؛ چون اعتراض جدّی و خشن نسبت به «ساخت دیوانسالاری نظام و برخی نهادها و مجموعهها»، هرگز به معنی نفی «اصل انقلاب و نظام» نیست.
همچنین باید گفت دچار «فروپاشی اجتماعی» نشدهایم؛ زیرا همچنان عناصر مقوّم جهان اجتماعی ما، حضور تعیینکننده دارند و آن را مستحکم و زنده نگاه داشتهاند، و این وضع، در برخی مواقع حساس و خاص، خودنمایی میکند.
علیرغم افول اعتبار اجتماعی برخی مسؤولین اجرائی کشور نزد افکار عمومی و بدبینی بخشی از مردم به اینکه مسؤلین ارشد توانایی مدیریّت کشور برای برون رفت از بحران خطیر اخیر را دارند، اما پیمایش های معتبر ملّی نشان می دهد که درجۀ اعتماد عمومی به رهبری جمهوری اسلامی با فاصلۀ بسیار معنی داری نسبت به سایر مسؤلین جمهوری اسلامی همچنان بالای 80 درصد است. این ظرفیّت عظیم از همگرایی رهبری و مردم در بدترین شرایط اقتصادی قابل تصور از تحریم خارجی و ناکارامدی داخلی همچنان پایۀ معتبر و سرمایۀ فراوانی را برای اعتماد به نفس ملّی در عبور از بحران و امید به آینده است.
با وجود پیشرفتهای چهل ساله انقلاب اسلامی متاسفانه ناکارآمدی دولت دوازدهم باعث ایجاد نارضایتیهای اجتماعی در لایه هایی از مردم شده است و باید گفت التهاب و نارضایتی اجتماعی، یک «واقعیّت» است و آنچه که مسبب این وضع شده، «احساس» نیست، بلکه «وجود بیرونی و عینی» دارد.
واقعیّت این است که گذران معیشت برای بخشهای بزرگی از مردم، دشوار و مشقّتبار شده است، و این وضع، اگرچه تا حدّی در گذشته نیز وجود داشته، اما در ماههای اخیر، شدّت و غلظت آنچنانی یافته است و بهصورت «ضربههای لحظهای و دفعی» که تکانهها و تنشهای تهدیدکننده میآفریند، درآمده است. بنابراین، نه توقعات/ انتظارات/ مطالبات/ خواستههای مردم، «تخیلی» و «احساس محض» است، نه محرومیّت/ ضعفها/ خلاءها/ کمبودها.
نارضایتی اجتماعی که اکنون شکل گرفته، ریشهها و سرچشمههای حقیقی دارد، و «برساخته» و «تلقینی» و «صوری» نیست. آری، جنگ روانی جبهۀ دشمن، قابل انکار نیست؛ اینکه افکار عمومی، میل به مبالغه و تعمیم دارند، روشن است؛ و همچنین وجود روحیّۀ حرص و طمع و زیادهخواهی در برخی افراد، برداشت موجّهی است، اما سخن در این است که در کنار این واقعیّتها، معضلات و چالشهای اقتصادی و معیشتی مردافکن نیز، بخشی از واقعیّت است.
این وضع اجتماعی، حاصل «سوءتدبیر» بخشهایی از حاکمیّت است، به این معنی که برخی اجزاء حاکمیّتی، مبتلا به «نقص کارکردی» هستند و در حوزۀ وظایف و مسئولیّتهای خویش، ضعفها و نقصانهای آنچنانی دارند. پس آنچه که در سطح سیاسی رخ داده است، اثرات و نتایج تخریبی و بازدارندۀ در سطح اجتماعی نهاده است. این ربط علّی وثیق، موجب گشته پرداختن به دولت در تحلیل اجتماعی ما، منزلت پُر رنگ داشته باشد و به نوعی، «دولتمحوری» در آن به چشم بخورد.
مطالعۀ تجربۀ حاکمیّتی در دورۀ پساانقلاب تاکنون نشان میدهد که ما همواره گرفتار ضریبی از «اختلال کارکردی» در لایۀ حاکمیّتی بودهایم که گاه، عادی و معمول بوده، و گاه، غیر عادی و فرساینده. سخن در اینجا بر سر آن سنخ از اختلالات کارکردی در سطح حاکمیّتی است که باید «نابهنجار» و «فرساینده» تلقّی شوند، و موجبات شکلگیری «نارضایتی اجتماعی» را فراهم میکنند.
علّت بنیادی و اکثری پدید آمدن اختلال کارکردی در حاکمیّت، حضور و نفوذ «نیروهای تجدُّدی» در آن است؛ نیروهایی که اگرچه سوابق و مدعیّات و ظواهر انقلابی دارند، اما دلبسته و شیفتۀ تجدُّد هستند و معتقدند باید به ارزشهای غربی، تن در داد و تسلیم غرب شد.
در واقع، نیروهای انقلابی به دو دسته تقسیم میشوند؛ یکی کسانیکه با وجود نقشآفرینی در وقوع انقلاب و دورۀ پس از آن، از گفتمان اصیل انقلاب و امام خمینی فاصله گرفته و به سوی ایدئولوژی لیبرالیستی گرایش پیدا کردهاند، و دیگری عدّهای که گذر زمانه و تحوّلات سیاسی، خللی در فکر و روحیّۀ انقلابیشان ایجاد نکرده و آنان با همان شدّت عهد اولیّۀ انقلاب، دل در گرو ارزشها و اصالتهای انقلابی دارند و حاضر نیستند از موضع عملگرایانه و منفعتاندیشانه، به انقلاب بنگرند و با بهانهها و توجیهات مختلف، از انقلاب و انقلابیگری عبور کنند.
اختلال کارکردی در حاکمیّت، به سیاست اقتصادی نیروهای تکنوکرات بازمیگردد که در حقیقت، سیاست «بیسیاستی«ست؛ چون آنها میخواهند مسألۀ اقتصاد را در جایی «بیرون از حوزۀ اقتصاد»، حلّ کنند. به عبارت دیگر، آنها قصد دارند با «سازوکارهای غیر اقتصادی»، دردها و امراض اقتصادی را برطرف سازند، به اینصورت که از طریق «مذاکره و عقبنشینی از مواضع انقلاب»، «تحریمهای اقتصادی» را برطرف کنند تا امکان «سرمایهگذاری خارجی» فراهم گردد. به این ترتیب، آنها معتقدند که ما از نظر درونی، «ظرفیّتها» و «استعدادها»ی کافی برای رشد و شکوفایی اقتصادی نداریم و نمیتوانیم بدون سرمایهگذاری خارجی، گرهی را بگشاییم. در این حال، آیتالله خامنهای با اینکه از آغاز، با چنین راه حلّی موافق نبود، بلکه حتّی نسبت به تحقق آن نیز خوشبین نبود، مسیر را در برابر چنین فکری، مسدود نکرد و مجال داد تا نسخۀ یاد شده، به اجرا گذارده شود.
امروز مشخص گردیده که این نسخۀ «غربمَدار» و «برونگرا»، راه به جایی نخواهد نبرد و حتّی عملی نیز نخواهد شد تا دست کم، برخی پیشرفتهای صوری و برونزا، پدید آید. از طرف دیگر، معطّل و معوّق نگاه داشتن اقتصاد و گره زدن آن به سرنوشت مذاکرات و توافقات، موجب گردید نهفقط در طول این مدّت، «رکود» اقتصادی بیسابقه بهوجود آید، بلکه با رفع نشدن تحریمهای غربی و خارج شدن ایالات متحدۀ امریکا از توافق، «شوک» و «تنش» آنچنانی به اقتصاد وارد شود و معیشت روزمرۀ مردم، بسیار بیشتر از گذشته، در سراشیبی قرار گیرد. به این ترتیب، وضع معیشتی ناگوار و دشوار کنونی مردم، حاصل مستقیم «بیبرنامگی و بیعملی اقتصادی» و «تکیه کردن بر نتیجۀ مذاکرات و توافقات» است.
آنچه که در اینجا، اهمّیّت فراوان دارد، تنبّه و توجّه یافتن نسبت به ربط علّی یاد شده است؛ چراکه «هزینهها و خسارتهای اقتصادی و اجتماعی» که تاکنون بر ما تحمیل شده و تنگنای معیشتی که امروز با آن دست به گریبان هستیم، ریشه در چنین فکر و ایدۀ ناصواب و زیانبار دارد. متأسّفانه، با وجود اینکه انتظار میرود نیروهای تکنوکرات، از مردم برای وعدههای خام و نسنجیدهای که دادند و صنعت هستهای را متوقف کردند و اقتصاد و معیشتشان را از چاله به چاه افکندند، عذرخواهی و اظهار پشیمانی کنند، به افکار عمومی القاء میکنند که باید مسیر مذاکره و گفتگو را همچنان گشوده نهاد و به آن امید بست. آیا قرار است هزینهای بیش از این بر اقتصاد ملّی ما تحمیل شود و معیشت روزمرۀ مردم، گرفتار چالشهای دشواریتر شود و عزّت و حیثیّت اسلامی و ملّی ما، بیشتر مخدوش گردد؟
استادان بسیجی بر اساس وظیفه پرسشگری و مطالبه گری خود سوالاتی را با مدیران کشور در میان می گذارند و منتظر پاسخهای آنان می مانند. اساتید بسیجی آمادگی دارند در ارائه راه حلها، مدیران کشور را یاری نمایند.
الف) سوالات و مطالباتی که در حوزه فرهنگ، دین و آزادی وجود دارد:
آیا مسئولان و مدیران دربارة «هدایت فرهنگی جامعه»، احساس وظیفه شرعی و حاکمیتی میکنند؟
آیا «موانع» و «مزاحمات» را برطرف میکنند و «عناصر مخرّب و مُفسد» را از پیکر فرهنگ، میزدایند؟
آیا مسئولان و مدیران به گونهای اقدام میکنند که مردم، «متدیّن» شوند؟
برنامۀ مسئولان فرهنگی برای «صیانت از فرهنگ اسلامی و انقلابی» چیست؟
آیا مسئولان فرهنگی به «تقویّت جناح فرهنگی مؤمن» کمک میکنند؟
برنامۀ مسئولان فرهنگی برای مراقبت فرهنگی از جامعه در قالب «تولید کالای فرهنگی مفید» و «جلوگیری از کالای فرهنگی مُضر» چیست؟
از نظر نهادهای فرهنگی رسمی، «مسئلۀ اصلی» چیست؟
چرا عدّهای مرتکب این «خطای بزرگ» میشوند که همواره میکوشند از طریق «دور زدن قوانین نظام اسلامی»، «اقتضائات غلط و انحرافی فرهنگ غربی» را در جامعۀ ما برقرار کنند؟
آیا دولت خود را مقید به بسط سبک زندگی دینی در برابر سبک زندگی غربی می داند؟
ب) سوالات و مطالباتی که در حوزه آرمانها و اصول انقلاب اسلامی وجود دارد:
چرا بعضىها با شعار «اعتدال» و «پرهیز از افراط»، سعى میکنند «نیروهای مؤمن» را که در خطرها، زودتر از همه، سینه سپر میکند، کنار بزنند؟
چرا عدّهای وانمود میکنند که «آرمانخواهی»، مخالف «واقعگرایی» است، در حالیکه «آرمانخواهی»، مخالف «محافظهکاری» است، نه مخالف «واقعگرایی»؟
چرا مسئولان از «ادبیّات سیاسی دشمن» استفاده میکنند؟
آیا «انقلابیگری» به معنای «افراطی بودن» است؟
آیا «عقلانیّت»، نقطۀ مقابل «انقلابیگری» است؟
آیا مسئلۀ حقیقی مسئولان، «روحیّۀ انقلابی» و «جهتگیری انقلابی» است، نه حاشیهها و چیزهای کوچک و جزئی؟
چرا به طرف «اشرافیگری» حرکت میکنیم؟
چرا بهجای «توجّه به طبقۀ ضعیف»، دلسپردۀ طبقات مرفّه و زیادهخواه شدیم؟
چرا بهجای «تکیۀ به مردم»، به خارجیها تکیه کردیم و امیدمان را به بیگانهها بستیم؟
آیا خصوصیّات «تدیّن»، «انقلابی بودن»، «کارآمدی»، «پُرکاری» و «جهادی عمل کردن» در انتخاب مدیران در نظر گرفته میشود؟
چرا «طرح تحوّل آموزش و پرورش» و «نقشۀ جامع علمی کشور»، همچنان به نتیجه نرسیده است.؟
چرا به دانشآموزان، فرصت فراغتی برای پرداختن به «تفکّر انقلابی» و «کار انقلابی» داده نمیشود؟
چرا بر «اسلام رحمانی» اصرار میشود؟
ج) سوالات و مطالباتی که در حوزه اقتصاد و معیشت مردم وجود دارد:
چرا دولت اولویت خود را به حوزه اقتصاد و معیشت و زندگی مردم نمی دهد؟
آسیبهای ناشی از «مستی اشرافیگری» چه هستند؟
چرا جلوی «اشرافیگری» گرفته نمیشود؟
آیا رفتار و گفتار مسئولان، «ضدّ اشرافیگری» است؟
چرا «رعایت قشرهای ضعیف و توجّه به روستاها و مناطق فقیر»، اولویت ندارد؟
چرا مسئولان به میان مردم نمیروند، و با مردم، «بیواسطه» مرتبط نمیشوند، و از مردم نمیشنوند؟
چرا دولت در پی «ارتباط نزدیک با مردم بهمنظور درک بهتر واقعیّات زندگی آنها» و «حفظ و تقویت روحیّۀ مردمی و پرهیز از اَشرافیگری» نیست؟
چرا حرف مردم، که شکایت از «فساد» و «تبعیض» است، شنیده نمیشود؟
چرا «اشرافیگری»، «امتیازطلبی»، «بیمبالاتی نسبت به بیتالمال» و «بیاعتنائی به طبقۀ مستضعف» در میان مسئولان، وجود دارد؟
چرا متن «مردم» را بر «حزب» و «جناح» و مانند اینها، ترجیح داده نمیشوند؟
چرا «مستضعفان» و «مناطق مظلوم و دورافتاده» را، بر «مرفّهان» ترجیح نمیدهند؟
چرا با فاسد، «مبارزۀ جدّی و پیگیر» نمیشود؟ چرا گفته میشود و سروصدایی به راه انداخته میشود، اما پس از چندی، خاموش میگردد؟
د) سوالات و مطالباتی که در حوزه عملکردی و کارکردی دولت و قوا وجود دارد:
چرا بعضی از «دستگاههای دولتی» در بعضی از زمینهها، دچار «ناامیدی» میشوند و میگویند «نمیشود»؟
چرا عدّهای روی کمبودها و ضعفها انگشت میگذارند و دربارۀ آنها مبالغه و اغراق میکنند؟
چرا رئیسجمهور محترم در صحبتشان، به کارهایی که باید در زمینۀ اقتصاد انجام بگیرد، اشاره میکنند، اما توجه ندارند که مخاطب غالب این بایدهای کاری، «خود ایشان» هستند؟
چرا کسانی که امروز، همۀ «امکانات مدیریّتی کشور» در اختیارشان است، نقش «اپوزیسیون» و «مدّعی» به خودشان میگیرند؟ چرا بر «ضدّ کشور» حرف میزنند؟ چرا «پاسخگو» نیستند؟
چرا مسئولان، «مشکلات و گلایههای مردم» را نادیده میگیرند؟
چرا مدیریّتها همراه با «شفّافیّت»، «نظارت» و «پیگیری» نیست؟
چرا «مدیریّت جهادی» را بر «دیوانسالاریهای فرسوده» ترجیح نمیدهند؟
مسئولان توجه دارند که «بسیاری از مردم» از لحاظ اقتصادی، «در فشار» هستند و گرانیها را با همۀ وجودشان لمس میکنند؟
آیا «حاشیه»ای که امروز بیشتر از «متن»، ما را به خودش سرگرم کرده، «فضای مجازی» و «پیامرسانها» نیست؟
چرا برخی، جامعه را «دوقطبی» و مردم را به «دو دسته» تقسیم میکنند؟
چرا برخی به دنبال «التهابآفرینی» و «ایجاد دودستگیهای مُضر» هستند؟
هـ) سوالات و مطالباتی که در حوزه سیاست خارجی وجود دارد:
چرا کسانی برای «نفی استقلال»، تئوریسازی میکنند؟
آیا مشکل اقتصادی کشور، با نسخههای غربی درست خواهد شد؟
چرا مسئولان، تسلیم «معاهدات بینالمللی» میشوند؟
چرا کسانی بهعنوان «عقل» و «نگاه عقلانی»، «سازش و تسلیم در مقابل دشمن» را القاء میکنند؟
آیا اگر «برجام» نبود، وقوع جنگ نظامی در ایران، حتمی بود؟
آیا جنگ واقعی، «جنگ اقتصادی» و «جنگ فرهنگی» است، یا جنگ نظامی؟
آیا «هزینۀ تسلیم شدن» در برابر قدرتهای زورگو، بهمراتب بیشتر از «هزینۀ ایستادگی» در مقابل آنها نیست؟
آیا «هزینۀ تسلیم شدن»، بهمراتب بیشتر از «هزینۀ مقاومت کردن» است؟
آیا «تکیۀ به بیگانه»، خطرناک است؟
آیا ممکن است از بیگانه باید بهره بُرد و استفاده کرد، ولی «تکیه» و «اعتماد» به او نکرد؟
آیا این تصوّر که چنانچه ما با آمریکا توافق کنیم، خواهیم توانست که مشکلات را حلّ کنیم، مبتنی بر «توهم» است یا «واقعیّت»؟
آیا عناصر نفوذی، به شکلی وارد ارکان نظام شدهاند؟
چرا برنامۀ «نفوذ» در کشور، «برنامۀ جدّی آمریکا» است؟
آیا مسئولان مراقب هستند که «نفوذی دشمن»، در «دستگاههای تصمیمساز و تصمیمگیر» وارد نشوند؟
چرا تاکنون همۀ ظرفیّتها و امکانات بومی بهکار گرفته نشده است؟
دلیل «باور نداشتن یا بها ندادن بعضی از مسئولان به ظرفیّتهای درونی» چیست؟
چرا در مذاکرات هستهای، به طرف مقابل «اعتماد» کردیم، اما از اعتمادمان، «سودی نبردیم»؟
آیا «انعطاف» در مقابل این دشمن، بهخاطر «مصلحتسنجیهای موسمی»، تیغ دشمنی او را کُند خواهد کرد؟
اصرار بر گره زدن حلّ مسائل کشور به برجام و امثال برجام و مسائل خارجی، به چه دلیل است؟
آیا اقتصاد کشور از راه برجام اروپایی، درست خواهد شد؟
بسیج اساتید، افق آینده انقلاب اسلامی را هم بر اساس وعده های لا یتغیر الهی و هم بر اساس محاسبات و مشاهدات عینی کشور و جهان اسلام افقی روشن، بلند، موفق و کارآمد می داند و امیدوار است توفیق داشته باشد در فرایند تمدن سازی نوین و عظیم اسلامی نقش آفرین باشد. »
افزودن دیدگاه جدید